کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابوحلیمه
لغتنامه دهخدا
ابوحلیمه . [ اَ ح َ م َ ] (اِخ ) راشدبن اسحاق بن اشد. رجوع به راشد... شود.
-
أَعْرَابِ
فرهنگ واژگان قرآن
باديه نشينها (کلمه اعراب در اصل جمع عرب است ، ولی در عبارت "ﭐلْأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً " اسم شده براي عربهاي باديهنشين)
-
ابرع
لغتنامه دهخدا
ابرع . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) بارع تر. تمام تر. سرآمدتر در فضل . برتر از دیگران در دانش و مانند آن . نیکوتر. || سطبرتر. هنگفت تر. ضخیمتر. || شدیدتر. اشدّ. سخت تر.
-
اذکر
لغتنامه دهخدا
اذکر. [ اَ ک َ ] (ع ن تف ) تیزتر. احد. تندتر. اشد. || کارگزارتر. کاربرتر. رسا. شهم ماضی در امور. (منتهی الارب ).
-
موکوم
لغتنامه دهخدا
موکوم . [ م َ ] (ع ص ) سخت اندوهناک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). محزون و سخت اندوهگین . (ناظم الاطباء). موکوت . موقوم . (تاج المصادر بیهقی ). اصمعی گوید: الموکوم ؛ المردود عن الحاجة اشد رد. (منتهی الارب ).
-
لحظ
لغتنامه دهخدا
لحظ. [ ل َ ] (ع مص ) بدنبال چشم نگریستن بسوی چیزی ؛ وهو اشد التفاتاً من الشزر. (منتهی الارب ). به گوشه ٔ چشم نگریستن . (تاج المصادر). لحظان . (منتهی الارب ).
-
احمز
لغتنامه دهخدا
احمز. [ اَ م َ ](ع ن تف ) استوارتر. قوی تر. اشدّ. اشق . اقوی . امتن . وبدین معنی است حدیث ابن عباس : افضل الاعمال احمزها، وبروایتی افضل العبادات احمزها؛ ای اشقّها. (مهذب ).
-
وطاء
لغتنامه دهخدا
وطاء. [ وِ ] (ع مص ) مواطاة، به معنی موافقت کردن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و قرائت شده است این آیه ٔ قرآن : هی اشد وِطاءً؛ بمد، یعنی اشد مواطاتاً، و هی المؤاتاة ای مواتاة السمع و البصر ایاه . (منتهی ال...
-
عفیرة
لغتنامه دهخدا
عفیرة.[ ع ُ ف َ رَ ] (اِخ ) دختر ولید بصری . از زنان عابد ونابینای بصره بود. وی همان است که در جواب کسی که گفته بود «مااشد العمی علی من کان بصیرا» چنین گفت «ان عمی القلب عن اﷲ اشد من عمی العین عن الدنیا...» (از اعلام النساء به نقل از المستظرف و نکت ا...
-
جویان
لغتنامه دهخدا
جویان . (نف ، ق ) جوینده . (آنندراج ) : باز یارب چونم از هجران دوست باز چون گم گشته ام جویان دوست . فرخی .فانی اشد شوقاً الیک ، بهشت ما ترا جویانست . (قصص الانبیاء: 242)... متلهف بود و پویان و مترصد و جویان . (گلستان سعدی ). || در حال جستن . رجوع به ...
-
دلم
لغتنامه دهخدا
دلم . [ دَ ل َ ] (ع اِ) اندک فروهشتگی لب . (منتهی الارب ). || جانورکی است که به مار ماند و در حجاز می باشد و در شدت و قوت بدو مثل زنند و گویند: هو أشد من الدلم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قمری ، یانوعی از کبوتر صحرائی است به لغت اهل مص...
-
ذوالأثل
لغتنامه دهخدا
ذوالأثل . [ ذُل ْ اَ ] (اِخ ) نام موضعی است . شاعر گوید:فأن ترجع الأیّام بینی و بینکم بذی الأثل صیفاً مثل صیفی و مربعی اشدّ بأعناق النوی بعد هذه مرائر ان جاذبتها لم تقطَع.و یوم ذوالأثل نام یکی از جنگهای عرب است بدین موضع.
-
رخوصة
لغتنامه دهخدا
رخوصة. [ رُ ص َ ] (ع مص ) مصدر به معنی رخاصة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نازک اندام شدن . (آنندراج ). مصدر است از رَخْص به معنی نرم . (منتهی الارب ) : و له [ و لعصی الراعی ]ورق شبیه بورق البنداب الا انه اطول منه و اشد رخوصة. (تذکره ٔ ابن بیطار...
-
رکانة
لغتنامه دهخدا
رکانة. [ رُ ن َ ] (اِخ ) ابن عبد یزیدبن هاشم بن مطلب صحابی است و به روز فتح مکه ایمان آورد و کان من اشد الناس و قدصارعه النبی (ص ). (منتهی الارب ). رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 24 و تاریخ گزیده چ لیدن ص 225 شود.
-
قسوة
لغتنامه دهخدا
قسوة. [ ق َس ْ وَ ] (ع مص ) سخت و درشت گردیدن : فهی کالحجارة او اشد قسوة و ان من الحجارة... (قرآن 74/2). || ناسره گشتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || تاریک شدن . (اقرب الموارد). رجوع به قسو و قساوة و قساءة شود.