کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشخم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشخم
لغتنامه دهخدا
اشخم . [ اَ خ َ ] (ع ص ) روض اشخم ؛ مرغزار بی گیاه . || شعر اشخم ؛ موی سپید. || حمار اشخم ؛ خر دیزه رنگ و آن نیک سیاه بودن روی و پتفوز آن است نسبت به رنگ سایر بدن وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || عام اشخم ؛سال بی بارندگی و بی گیاه . || اشخم الر...
-
جستوجو در متن
-
زخم
لغتنامه دهخدا
زخم . [ زَ خ َ ] (ع مص ) تباه شدن و گندیدن گوشت . (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). پلید شدن و گندیدن گوشت مثل ازخام از باب افعال .پس آن گوشت زَخِم است یعنی گندیده . و فیه زَخَمة؛ یعنی در آن گندیدنی هست ...
-
دیزه
لغتنامه دهخدا
دیزه . [ زَ / زِ ] (ص ، اِ) رنگ و لون سیاه . (برهان ). || رنگی میان دو رنگ . رنگی غیرخالص . معرب آن دیزج است . (فیروز آبادی ). رنگ شبرنگ .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || اسب و استر و خری را نیز گویند که از کاکل تا دمش خط سیاه کشیده شده باشد. (برهان...