کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشتقاق پا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
precordial lea
اشتقاق پیشمازهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] گیرانهای که در آن یکی از الکترودها به سینه و دیگری به یکی از اندامهای حرکتی متصل میشود متـ . گیرانۀ پیشمازهای
-
unipolar lea
اشتقاق تکقطبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] آرایهای متشکل از دو الکترود که فقط یکی از آنها تغییرات پتانسیل را ثبت میکند متـ . گیرانۀ تکقطبی
-
augmented unipolar limb lea
اشتقاق تکقطبی افزوده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] نوعی گیرانۀ تکقطبی اندامی متـ . گیرانۀ تکقطبی افزوده
-
pacemaker lead, pacing lea
اشتقاق ضربانساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] اتصال بین قلب و منبع نیروی ضربانساز مصنوعی متـ . گیرانۀ ضربانساز
-
جستوجو در متن
-
گیرانۀ افزودۀ پا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ← اشتقاق افزودۀ پا
-
گیرانۀ پا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ← اشتقاق افزودۀ پا
-
زحنففة
لغتنامه دهخدا
زحنففة. [ زَ ح َ ف َ ف َ ] (ع ص ) آنکه بر زمین غیژد. (از منتهی الارب ) (از محیط) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). زَحَنْقَف نیز لغتی است در زحنففة اما اصل در این لغت بمقتضای قاعده ٔ اشتقاق زحنففه (بهر دو فاء) است . (از منتهی الارب ). این لغت از ری...
-
فریفتن
لغتنامه دهخدا
فریفتن . [ ف ِ / ف َ ت َ ] (مص ) پهلوی فرفتن . فریبیدن . فرهیفتن . فریب دادن . گول زدن . گمراه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بازی دادن . (یادداشت بخط مؤلف ). این کلمه مصدر ماضی است و مضارع و امر آن از فریبیدن اشتقاق می یابد : همانا دلش دیو بفریفته ست ...
-
تگ
لغتنامه دهخدا
تگ . [ ت َ ] (اِ) بمعنی ته و بن و پایین باشد همچو ته حوض و بن چاه و امثال آن .(برهان ). بن و پایین چیزی چون تگ حوض و تگ درخت . (فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ). قعر چاه و ته و پایین و بن چون ته حوض و بن چاه و عمق . (غیاث اللغات ).قعر دریا. (آنندرا...
-
عشق
لغتنامه دهخدا
عشق . [ ع ِ ] (ع اِمص ) شگفت دوست به حسن محبوب ، یا درگذشتن ازحد در دوستی ، و آن عام است که در پارسایی باشد یا در فسق ، یا کوری حس از دریافت عیوب محبوب ، یا مرضی است وسواسی که میکشد مردم را بسوی خود جهت خلط، و تسلیط فکر بر نیک پنداشتن بعضی صورتها. (م...
-
مقام
لغتنامه دهخدا
مقام . [ م َ / م ُ ] (ع مص ) (از «ق و م ») اقامت و آرام کردن بجائی . (منتهی الارب ). اقامت . (اقرب الموارد) (محیط المحیط) (ناظم الاطباء).ایستادن ... و با لفظ گرفتن و کردن و داشتن مستعمل است . (آنندراج ). در معیار آرد: مُقام و مَقام هر دو به معنی اقام...
-
خدا
لغتنامه دهخدا
خدا. [ خ ُ ] (اِخ ) نام ذات باری تعالی است همچو «اله » و «اﷲ». (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در حاشیه ٔ برهان قاطع در وجه اشتقاق این کلمه چنین آمده است : پهلوی متأخر xvatay ، پهلوی اشکانی xvatadh ، پازند « xvadaiهوبشمان ص 54 ح » «مسینا 139...
-
رفتن
لغتنامه دهخدا
رفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل کردن از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر. راه رفتن . مشی . (یادداشت مؤلف ). مشی . (دهار) (ترجمان الق...
-
صفت
لغتنامه دهخدا
صفت . [ ص ِ ف َ ] (ع مص ) در عربی بصورت «صفة» و در فارسی «صفت » نویسند. چگونگی کسی گفتن و آن مشتق از وصف است . (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف ). بیان کردن حال و علامت و نشان چیزی . (غیاث اللغات ). بیان حال . (منتهی الارب ). ستودن : در صفتت گنگ فرومانده ای...
-
علم
لغتنامه دهخدا
علم . [ ع ِ ] (ع مص ) دانستن . || یقین کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || دریافتن . (منتهی الارب ). ادراک . (اقرب الموارد). || استوار کردن . (از منتهی الارب ). اتقان . (از اقرب الموارد). || (اِمص ، اِ) یقین . || فضل . (ن...