کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشتربار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشتربار
/'oštorbār/
معنی
آن مقدار بار که بر پشت یک شتر حمل شود؛ بار شتر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشتربار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشتروار› [قدیمی] 'oštorbār آن مقدار بار که بر پشت یک شتر حمل شود؛ بار شتر.
-
اشتربار
لغتنامه دهخدا
اشتربار. [ اُ ت ُ ] (اِ مرکب ) شتربار. مانند خربار (خروار) اندازه ٔ معین باری در قدیم بوده است . اشتروار : شرط آن است که از زرادخانه پنجهزار اشتربار سلاح و بیست هزار مرکب ... نزدیک ما فرستاده آید. (تاریخ بیهقی ). و رجوع به اشتروار شود.
-
جستوجو در متن
-
اشتروار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشتربار› [قدیمی] 'oštorvār = اشتربار
-
اشتروار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) اشتربار، یک بار شتر.
-
شتربار
لغتنامه دهخدا
شتربار. [ ش ُ ت ُ ] (اِ مرکب ) شتروار. بار اشتر. اشتربار. باری که به مقدار برداشتن شتر باشد. (آنندراج ). بار شتر. (ناظم الاطباء). آن مقدار بار که بر شتر توان حمل کرد : زر و زیور آرند خروارهاز سیفور و اطلس شتربارها. نظامی .نورد ملوکانه بیش از شمارشترب...
-
اشتروار
لغتنامه دهخدا
اشتروار. [ اُ ت ُرْ ] (اِ مرکب ) مقدار بار یک اشتر. اشتربار. شتروار. صاع . (بحر الجواهر). حمل بعیر. وسق . (مهذب الاسماء): گروهی گویند دویست و پنجاه سرهنگ اسیر بودند و دویست و پنجاه وشش اشتروار از زر و گوهرها. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).جز او از خسروان هرگ...
-
شتروار
لغتنامه دهخدا
شتروار. [ ش ُ ت ُ ] (ص مرکب ) اشتروار. مانند شتر. همانندشتر. چون شتر. || (اِ مرکب ) حمل . وسق . بار شتر. شتربار. به مقدار بار یک شتر. وزنی معلوم که بر شتری توان حمل کرد. (یادداشت مؤلف ) : ببردند سیصد شتروار بارهمه جامه وگوهر شاهوار. فردوسی .فرستاد س...
-
اما
لغتنامه دهخدا
اما. [ اَم ْ ما ] (ع حرف ربط) حرف شرط است : فأما الذین آمنوا فیعلمون انه الحق (قرآن 26/2)؛ (اما آنانی که ایمان آوردند میدانند آن مثل حق است ). (منتهی الارب ). اما حدیث خواجه احمد، بنده را با چنین سخنان کاری نیست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 85). و اما ام...
-
بار
لغتنامه دهخدا
بار. (اِ) پشته ٔ قماش و خروار و آنچه بر پشت توان برداشت . (برهان ). پشتواره است و آن پشته ها باشد کوچک از هیزم و علف و غیره که بر پشت بندند. کاره . (برهان : کاره ).حمل و بسته و هر چیز که برای حمل کردن فراهم کنند. (ناظم الاطباء). چیزی که بر سر و پشت و...