کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشتالنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشتالنگ
/'eštālang/
معنی
۱. (زیستشناسی) استخوانی در میان بند و ساق پا؛ استخوان پاشنۀ پا.
۲. استخوانی که از میان بند پا و ساق پاچۀ گوسفند بیرون میآوردند و با آن قمار میزدند؛ قاب؛ بجل؛ بجول؛ بژول.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشتالنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شتالنگ› [قدیمی] 'eštālang ۱. (زیستشناسی) استخوانی در میان بند و ساق پا؛ استخوان پاشنۀ پا.۲. استخوانی که از میان بند پا و ساق پاچۀ گوسفند بیرون میآوردند و با آن قمار میزدند؛ قاب؛ بجل؛ بجول؛ بژول.
-
اشتالنگ
فرهنگ فارسی معین
(اِ لَ) (اِ.) نک آشتالنگ .
-
اشتالنگ
لغتنامه دهخدا
اشتالنگ . [ اِ ل َ ] (اِ) بمعنی شتالنگ است و آن استخوانی باشد که در میان بندپا و ساق پا واقع است و آنرا بجول گویند و بعربی کعب خوانند. (برهان ) (هفت قلزم ) (انجمن آرای ناصری ). بجول . بجل . بژول . وژول . کعب . عظم کعب . شتالنگ . آشتالنگ . غاب . قاب ....
-
واژههای مشابه
-
آشتالنگ
فرهنگ فارسی معین
(لَ) ( اِ.) کعب . استخوان پاشنة پا.
-
آشتالنگ
لغتنامه دهخدا
آشتالنگ . [ ل َ ] (اِ) اَشتالنگ . شتالنگ . کعب : صفات ... آن کودک چه گویم خود که آن کودک همه ...است و... و... ز سر تا آشتالنگش .سوزنی .
-
واژههای همآوا
-
آشتالنگ
فرهنگ فارسی معین
(لَ) ( اِ.) کعب . استخوان پاشنة پا.
-
آشتالنگ
لغتنامه دهخدا
آشتالنگ . [ ل َ ] (اِ) اَشتالنگ . شتالنگ . کعب : صفات ... آن کودک چه گویم خود که آن کودک همه ...است و... و... ز سر تا آشتالنگش .سوزنی .
-
جستوجو در متن
-
شتالنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šetālang = اشتالنگ
-
بجول
فرهنگ فارسی معین
(بُ جُ) ( اِ.) نک آشتالنگ .
-
قاپ
لغتنامه دهخدا
قاپ . (ترکی ، اِ) قاب . استخوان اشتالنگ که برای قمار بکار برند. رجوع به قاب شود.
-
قاب قمار
لغتنامه دهخدا
قاب قمار. [ ب ِ ق ِ / ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشتالنگ که با آن قمار کنند : نخواهی دست شست از نعمت ظالم مگر روزی که چون قاب قمارت کرده خاکسترنشین قابش . خاقانی .رجوع به قاب شود.
-
پجول
لغتنامه دهخدا
پجول . [ پ ُ ] (اِ) بجول . پژول .بژول . شتالنگ . اشتالنگ . کعب . قاب . غاب : نه اقعس سرون و نه نقرس دو پانه اکفس پجول و نه شم ز استر. ابوعلی الیاس (از فرهنگ اسدی ).