کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشباه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشباه
/'ašbāh/
معنی
= شِبه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشباه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شِبه] 'ašbāh = شِبه
-
اشباه
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] (مص ل .) به چیزی یا کسی مانند شدن .
-
اشباه
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ شبیه ؛ مانندها، مثل ها.
-
اشباه
لغتنامه دهخدا
اشباه . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَبَه . (منتهی الارب ). مانندها. || ج ِ شِبْه . (منتهی الارب ). امثال . (غیاث ). مانندان . نظایر. (غیاث ):نیست ای شاه ترا هیچ شبیه ازاشباه نیست ای میر ترا هیچ قرین از اقران . فرخی .بخاصه آنکه به اصل و هنر چو خواجه بودنگا...
-
اشباه
لغتنامه دهخدا
اشباه . [ اِ ] (ع مص ) مانند شدن به ... (ازمنتهی الارب ). با چیزی مانند شدن . ماننده شدن . (زوزنی ). با چیزی مانیدن . (تاج المصادر بیهقی ): اشبهه ؛ مانند او شد. (منتهی الارب ). || عاجز و ضعیف گشتن : اشبه امه ؛ عاجز و ضعیف گردید. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
اشباح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شَبْح و شَبَح] 'ašbāh = شبح
-
اشباح
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ شبح .1 - کالبدها، تن ها. 2 - سایه ها. 3 - سیاهی ها که از دور دیده شود.
-
اشباح
لغتنامه دهخدا
اشباح . [ اَ ] (ع اِ)ج ِ شبح . کالبدها. (از منتهی الارب ) (دَهار). شخص ها یعنی بدنها و جسمها. (غیاث ). || سایه ها. || سیاهی ها که از دور دیده میشود. || سیاهی و هیأتی که از دور بنظر آید : نقد عشق از سرای ارواح است نه ز اشخاص و شکل و اشباح است . سنائی...
-
جستوجو در متن
-
شبه
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ ع . ] (اِ.) مثل ، مانند. ج . اشباه .
-
مشابه
لغتنامه دهخدا
مشابه . [ م َ ب ِه ْ ] (ع اِ) ج ِ شَبَه به معنی مانند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ِ شِبه و شَبَه ، به معنی مثل بر غیر قیاس ، مانند حسن و محاسن . (از اقرب الموارد). به معنی اَشْباه است و گویند جمعی است که مفرد ندارد. یقال : فیه مشابه من فلان ؛ ای اش...
-
کمر
لغتنامه دهخدا
کمر. [ ک َ م َ ](ع اِ) ج ِ کَمَرَة. سر نره ، و منه المثل : الکمر اشباه الکمر؛ وقت تشبیه چیزی به چیزی گویند. (منتهی الارب ). ج ِ کمرة. (ناظم الاطباء). و رجوع به کَمَرَة شود.
-
گمان
لغتنامه دهخدا
گمان . [ گ ُ ] (اِ)نوعی جوهر. نوعی لؤلؤ. جمان : گفته شده در جمان اینکه فارسی معرب شده است . اگر چنین باشد او را از گمان باید دانست و ظن این است که او یا لؤلؤ است یا مشبه به لؤلؤ و بیشتر متمایل به این است که معمولاً از نقره است و کمتر شباهت به ل...
-
تشبیه گر
لغتنامه دهخدا
تشبیه گر. [ ت َ گ َ ] (ص مرکب ) مانندکننده ٔ چیزی به چیزی دیگر : تشبیه گران سخن آرای به صد قرن شبه تو نیابند ز اقران و ز اشباه .سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 345).