کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشبال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشبال
/'ašbāl/
معنی
= شبل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشبال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شِبْل] [قدیمی] 'ašbāl = شبل
-
اشبال
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ شِبل ؛ بچه شیر.
-
اشبال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .)1 - یاری کردن . 2 - روآوردن .
-
اشبال
لغتنامه دهخدا
اشبال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شِبْل .- ابواشبال ؛ شیر بیشه . (ناظم الاطباء).
-
اشبال
لغتنامه دهخدا
اشبال . [ اِ ] (ع مص ) مهربانی کردن بر کسی . || اعانت نمودن . || اشبلت المراءة علی ولدها؛ پرورد آن بیوه زن بچه را و شوی نکرد. (از ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
اشبعل
لغتنامه دهخدا
اشبعل . [ ] (اِخ ) (مرد بعل ) همان ایشبوشت پسر شاول بود. (اول تواریخ ایام 8 : 33 و 9 : 39).
-
جستوجو در متن
-
شبل
لغتنامه دهخدا
شبل . [ ش ِ ] (ع اِ) شیربچه وقتی که شکارکند. (منتهی الارب ). ج ، اشبال وشبال و شبول و اشبل . (اقرب الموارد) (شرح قاموس ).
-
سجال
لغتنامه دهخدا
سجال . [ س ِ ] (ع اِ) نصیب و بهره . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): الحرب بینهم سجال ؛ یعنی یک نوبت به سود آنان بود و نوبتی به زیان ایشان و به سود دشمنان آنها، و این عبارت مثلی است . (از اقرب الموارد). || ج ِ سجل ، دلو بزرگ . (منتهی الارب ). رجوع ب...
-
اعانت
لغتنامه دهخدا
اعانت . [ اِ ن َ ] (ع مص ) یاریگری و استعانت و مدد و نصرت و یاری و امداد و کمک . و شفقت و مهربانی و دستگیری و حمایت . (از ناظم الاطباء). یاری دادن . (آنندراج ). مضافرت . مظاهرت . معاونت . یارمندی . دستیاری . مساعدت . یاری کردن . رجوع به اعانة و اعانه...
-
بروت
لغتنامه دهخدا
بروت . [ ب ُ ] (اِ) سبلت یعنی موی لب . (غیاث ). مجموع مویهای لب برین . شارب . (بحر الجواهر). دَرَز. سِبا. سِبالة. سبلتان . سبلة. سبیل . سَودَل . شارب : تیز در ریش و کفْل در گه شدخنده ها رفت بربروتانم . مسعودسعد.به حیض هند و بروت یزید و سبلت شمربه تیز...