کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عشا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عشاء] 'ešā ۱. اول تاریکی؛ اول شب.۲. [قدیمی] شامگاه؛ از مغرب تا نیمهشب.
-
آشا
واژهنامه آزاد
راستی، درستی، پاکی
-
آشا
واژهنامه آزاد
پارس
-
جستوجو در متن
-
asha
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آشا
-
اشوزشت
لغتنامه دهخدا
اشوزشت . [ اَ زُ ] (اوستایی ، اِ مرکب ) کلمه ٔ اوستایی و یکی از نامهای بهمن مرغ (= کوف ) است . در فرگرد هفدهم وندیداد فقره ٔ 9از مرغ اشوزوشت یاد شده و در تفسیر پهلوی اوستا به اشوک زوشت گردانیده شده است . در بندهش فصل 19 فقره ٔ19 نیز از این پرنده یاد ...
-
اردبیل
واژهنامه آزاد
اردبیل:اردبیل یا «آرداویل» یا «آرتاویل» که هم اکنون نیز در میان تالشی زبانان ویلکیج (نمین) و آستارا، «آرداویل» یا «آرده ویل» گفته می شود، همان «شهر آردا» یا «شهر آرتا» معنا دارد. و «آرتا»، در باور ایرانیان باستان، قانون نظم و آفرینش در زمان پیش از آی...
-
اردشیر
لغتنامه دهخدا
اردشیر. [ اَ دَ / دِ ] (اِخ ) مرکب است از لفظ ارد بالفتح که به معنی خشم و قهر است یا ازلفظ ارد بضم که به معنی مانند و نظیر است . (غیاث اللغات ). و معنی ترکیبی اردشیر، شیر خشمناک است . (منتهی الارب ) (برهان قاطع). اسد غضبان . و این وجه اشتقاق صحیح نیس...
-
ارد
لغتنامه دهخدا
ارد. [ اَ ] (اِخ ) نام ایزدی در آئین ایرانیان باستان . در اوستا اَشی وَنگوهی و در پهلوی اَرت آمده ، کلمه ٔ ونگهو صفت است بمعنی نیک وخوب . کلمه ٔ مرکب مزبور بمعنی اشی نیک است و آن در پهلوی بصور اَرشَش وَنگ و اَشَش وَنگ و اَرشوش ونگ و معمولاً بصورت اَش...
-
هاروت
لغتنامه دهخدا
هاروت . (اِخ ) نام یکی از آن دو فرشته است که در چاه بابل سرازیرآویخته به عذاب الهی گرفتارند. اگر کسی بر سر آن چاه به طلب جادوی رود او را تعلیم دهند. گویند این لغت اگرچه عجمی است ، لیکن فارسی نیست . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). نام فرشته ای است...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ببعد) آرد: ابوشجاع شیرویه بن شهردار در تاریخ همدان آورده است که احمدبن حسین بن یحیی بن سعیدبن بشر ابوالفضل ملقب ...