کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشاعر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشاعر
لغتنامه دهخدا
اشاعر. [ اَ ع ِ ] (ع ص ، اِ)ج ِ اشعر. (منتهی الارب ). ج ِ اَشْعَر، بمعنی شاعرتر. || ج ِ اشعر، بمعنی بسیارموی اندام . پرموی .
-
واژههای همآوا
-
عشائر
لغتنامه دهخدا
عشائر. [ ع َ ءِ ] (اِخ )(ذوالَ ...) نام جایگاهی است . (از معجم البلدان ).
-
عشائر
لغتنامه دهخدا
عشائر. [ ع َ ءِ ] (ع اِ) عشایر. ج ِ عشیرة.(منتهی الارب ) (دهار) (اقرب الموارد). قبایل و خویشان . (غیاث اللغات ). خویشان و نزدیکان ، و طوایف و قبیله های صحرانشین . (ناظم الاطباء). رجوع به عشیرة شود.
-
اشعار
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابراز، اظهار، اعلام، بیان ۲. آگاهانیدن، آموختن
-
اشعار
فرهنگ واژههای سره
سروده ها
-
اشعار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شِعر] 'aš'ār = شِعر
-
اشعار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eš'ār آگاه کردن؛ آگاهی دادن؛ خبر دادن؛ آگاهانیدن.〈 اشعار داشتن (کردن): (مصدر متعدی)۱. خبر دادن؛ باخبر کردن؛ آگاه کردن.۲. (مصدر لازم) آگاهی داشتن.
-
اشعار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) جِ شعر؛ موها.
-
اشعار
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) آگاه کردن ، خبر دادن .
-
اشعار
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] جِ شعر؛ چامه ها، شعرها.
-
اشعار
لغتنامه دهخدا
اشعار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شِعر. نظمها. بیتها. (از فرهنگ نظام ). || ج ِ شَعر. (اقرب الموارد). رجوع به شِعر و شَعر شود.
-
اشعار
لغتنامه دهخدا
اشعار. [ اِ ] (ع مص ) آگاهی و اطلاع دادن . (فرهنگ نظام ). اشعره الامر؛ آگاهانید وی را از آن کار و کذا اشعره بالامر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شعار پوشانیدن کسی را. || اشعر الجنین ؛ موی برآورد بچه در شکم مادر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)....
-
اشعار
واژهنامه آزاد
اناشید.