کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشارت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اشارت
معنی
(اِ رَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) با دست چیزی را نشان دادن . 2 - با حرکت دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن . 3 - (اِ.) دستور، فرمان . 4 - رمز، ایماء. 5 - (اِمص .) تقریر، بیان . اشاعت (اِ عَ) [ ع . اشاعة ] (مص م .) 1 - شایع کردن ، پراکندن . 2 - فاش نمودن
فرهنگ فارسی معین
فعل
بن گذشته: اشارت داشت
بن حال: اشارت دار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشارت
فرهنگ فارسی معین
(اِ رَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) با دست چیزی را نشان دادن . 2 - با حرکت دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن . 3 - (اِ.) دستور، فرمان . 4 - رمز، ایماء. 5 - (اِمص .) تقریر، بیان . اشاعت (اِ عَ) [ ع . اشاعة ] (مص م .) 1 - شایع کردن ، پراکندن . 2 - فاش نمود...
-
اشارت
لغتنامه دهخدا
اشارت . [ اِ رَ ] (ع مص ) رجوع به اشارة شود.
-
واژههای مشابه
-
أَشَارَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
اشاره کرد
-
اشارت کنان
لغتنامه دهخدا
اشارت کنان . [ اِ رَک ُ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال اشاره کردن : طلسمی بفرمود پرداختن اشارت کنان دستش افراختن . نظامی .یکی سرگران و آن دگر نیم مست اشارت کنان این و آن را بدست .سعدی (بوستان ).
-
واژههای همآوا
-
عشارة
لغتنامه دهخدا
عشارة. [ ع ُ رَ ] (ع اِ) ده یک پاره ٔ هر چیز شکسته . (منتهی الارب ). قطعه ای از هر چیز که به ده قسمت تقسیم شده باشد. (از اقرب الموارد).
-
اشارة
لغتنامه دهخدا
اشارة. [ اِ رَ ] (ع مص ) اشاره . اشارت . انگبین چیدن . (منتهی الارب ). انگبین رُفتن . عسل چیدن . || ریاضت دادن اسب را. || سوار شدن بر اسب در وقت بیع تا بنگرند حسن و روش آن را. (منتهی الارب ). || نمودن بسوی چیزی به دست و جز آن . (از منتهی الارب ). || ...
-
اشعرة
لغتنامه دهخدا
اشعرة. [ اَ ع ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ شعار. (اقرب الموارد). رجوع به شعار شود.
-
أَشَارَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
اشاره کرد
-
جستوجو در متن
-
ابرو و غَمزه
فرهنگ گنجواژه
اشارت نهانی.
-
حکایت داشتن
واژگان مترادف و متضاد
حاکیبودن، دلالت کردن، اشارت داشتن، خبر دادن
-
عامل جان
لغتنامه دهخدا
عامل جان . [ م ِ ل ِ ] (اِخ ) اشارت به ذات پاک باری تعالی است و کنایه از عناصر اربعه هم هست . (برهان ).
-
فرادیس
لغتنامه دهخدا
فرادیس . [ ف َ] (اِخ ) جایی در حلب از اعمال قنسرین ، و متنبی در اشعار خود بدان اشارت کرده است . (از معجم البلدان ).