کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسی اود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسی اود
لغتنامه دهخدا
اسی اود. [ اِ ] (ترکی ، اِ) بترکی اسم فلفل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). در ترکی امروز اُسیوت تلفظ کنند.
-
واژههای مشابه
-
آسی
فرهنگ واژههای سره
اندوه گُسار، اندوه گین، پزشک
-
آسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] 'āsi جراح؛ پزشک: ◻︎ نوشدارو و مفرح که جُوی فعل نکرد / هم بدان آسی آسیمهنظر بازهید (خاقانی: ۱۶۴).
-
آسی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص .) اندوهگین ، غمگین .
-
آسی
لغتنامه دهخدا
آسی . (ص نسبی ) منسوب به مملکت آس . از آس . رجوع به آسیان شود.
-
آسی
لغتنامه دهخدا
آسی . (ع ص ) غَمناک . حَزین . اندوهگین . || پشیمان . || بِجشک . پزشک . طبیب . مُعالج . پزشک ریشها و قرحه ها. جراح . ج ، اِساء، اُساة.
-
آسی
لغتنامه دهخدا
آسی . [ سا ] (ع ن تف ) غمگین تر. اندوهناکتر.
-
اسي
دیکشنری عربی به فارسی
اندوه بسيار , غم زياد , دل شکستگي
-
اسی کلا
لغتنامه دهخدا
اسی کلا. [ اِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل ، واقع در 7000گزی شمال بابل ، کنار شوسه ٔ بابل به بابلسر. دشت . معتدل مرطوب مالاریائی با 180 تن سکنه . مازندرانی و فارسی زبان . آب آن از چاه . محصول پنبه ، کنجد، باقلا، صیفی ، غل...
-
اسی ویشه
لغتنامه دهخدا
اسی ویشه . [ اَ ش َ ] (اِخ ) موضعی است در چهارفرسنگی آمل . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 114 بخش انگلیسی ).
-
اصطرلاب آسی
لغتنامه دهخدا
اصطرلاب آسی . [ اُ طُ ب ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) که منطقةالبروج او ببرگ مورْد ماند. (از التفهیم ص 285). و رجوع به اسطرلاب شود.
-
اسي فهم
دیکشنری عربی به فارسی
بغلط تفسير کردن , درست نفهميدن , تد تعبير کردن , سوء تفاهم کردن
-
اسي معاملة
دیکشنری عربی به فارسی
بدرفتاري کردن , دشنام دادن
-
اسي تصرف
دیکشنری عربی به فارسی
بدرفتاري کردن , درست رفتار نکردن , بي ادبي کردن