کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسیدکلریدریک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسیدکلریدریک
/'asidkoloridrik/
معنی
گازی اشتعالناپذیر، بیرنگ، با بوی تند، و محلول در آب که به دلیل خاصیت خورندگی برای باز کردن لولههای فاضلاب و پاک کردن رسوبات بهکار میرود؛ جوهر نمک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسیدکلریدریک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: acide chlorhydrique] (شیمی) 'asidkoloridrik گازی اشتعالناپذیر، بیرنگ، با بوی تند، و محلول در آب که به دلیل خاصیت خورندگی برای باز کردن لولههای فاضلاب و پاک کردن رسوبات بهکار میرود؛ جوهر نمک.
-
جستوجو در متن
-
جوهرنمک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] (شیمی) jo[w]harnamak =اسیدکلریدریک
-
تیزاب
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) اسیدنیتریک ، مایعی است بی رنگ و تندبو. همة فلزات غیر از طلا را آب می کند. اگر با اسیدکلریدریک آمیخته شود، تیزآب سلطانی می شود که طلا را هم آب می کند.
-
تیزاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (شیمی) tizāb مایعی بیرنگ و تندبو که فلزات را (غیر از طلا و برخی فلزات کمیاب دیگر) حل میکند. در طب و صنعت به کار میرود. استنشاق بخار آن خطرناک است؛ تندآب؛ اسیدنیتریک؛ اسیدازتیک؛ جوهر شوره.〈 تیزاب سلطانی: (شیمی) مخلوط اسیدنیتریک و اسیدکلر...
-
کلرور
لغتنامه دهخدا
کلرور. [ کْل ُ / ک ُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح علم شیمی ، ماده ای که از ترکیب کلر با یک عنصر دیگر (خواه فلز و خواه شبه فلز) حاصل می شود، مانند کلرور نقره که فرمولش ClAg می باشد وعبارت از ترکیب کلر با فلز (نقره ) است و کلرور کربن که فرمولش (Cl4C)...
-
عصیر
لغتنامه دهخدا
عصیر. [ع َ ] (ع ص ) شلپیده . (منتهی الارب ). معصور و فشرده شده . (از اقرب الموارد). || (اِ) آنچه که به فشاردن بیرون آید از آب و مایع و نحو آن . (منتهی الارب ). آنچه به فشاردن و عَصر بیرون آید. (از اقرب الموارد). شیره . (دستور اللغة) (نصاب ). شیره ٔ ا...