کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسیاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسیاب
دیکشنری فارسی به عربی
طاحونة
-
واژههای مشابه
-
آسیاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āsiyāb ۱. = آسیا 〈 آسیای آبی۲. = آس۱۳. (زیستشناسی) = دندان 〈 دندان آسیا
-
آسیاب
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِمر.) آسی که با نیروی آب کار می کند. ؛ ~به نوبت کنایه از لزوم رعایت کردن نوبت .
-
آسیاب
لغتنامه دهخدا
آسیاب . (اِ مرکب ) (از: آس + آب ) آس که بقوت آب گردد، و توسعاً، هر نوع دیگر از آن . آب آسیا. آب آس : چرا چون آسیاب گردگردی بیاکنده به آب وباد و گردی ؟ (ویس و رامین ).بخواهد همی خوردمان آسیاب بدندان ما، در، گیا را فناست . ناصرخسرو.گر نان طلب کنند در م...
-
آسیاب
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ar / âsiyow طاری: ar طامه ای: ar طرقی: ar کشه ای: ar نطنزی: âr
-
cracking mill
آسیاب خُردکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی آسیاب برای خُرد کردن دانهها با دو دسته غلتک استوانهای شیاردار متـ . خُردکن 2
-
آسیاب گردان
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص فا) کنایه از: گردانندة اصلی کارها.
-
آسیاب خسروخان
لغتنامه دهخدا
آسیاب خسروخان . [ ب ِ خ ُ رَ ] (اِخ ) نام محلی در راه مشهد بباجگیران میان شاخه و دوربادام ، در 207430 گزی مشهد.
-
جوی آسیاب
لغتنامه دهخدا
جوی آسیاب . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. سکنه ٔ آن 740 تن . آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات ، چغندر، پنبه و شغل اهالی زراعت ، گله داری ، صنایع دستی زنان کرباس بافی است . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائ...
-
ده آسیاب
لغتنامه دهخدا
ده آسیاب . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان . واقع در 25هزارگزی شمال باختری صحنه . آب آن از رودخانه ٔ تینه مو و چشمه . سکنه ٔ آن 285 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). دهی است به کنگاور. (یادداشت مؤلف )...
-
چم آسیاب
لغتنامه دهخدا
چم آسیاب . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 8 هزارگزی باختر مسجدسلیمان کنار راه مسجد سلیمان به انجیرک واقع است . کوهستانی و گرمسیر است و 155 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات . شغل اهالی کارگری شرکت نفت ، زراعت و ...
-
چم آسیاب
لغتنامه دهخدا
چم آسیاب . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ترکه در اهواز، بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز که در 8 هزارگزی باختر مسجدسلیمان ، کنار راه مسجدسلیمان به انجیرک واقع است . کوهستانی و گرمسیر است و 160 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و لوله ٔ شرکت نفت . محصولش غلات ...
-
چم آسیاب
لغتنامه دهخدا
چم آسیاب . [ چ َ ] (اِخ ) رجوع به بن آسیاب شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
اسیاب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حصباء , طاحونة , طحن