کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسکیچتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
paraski
اسکیچتر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] چتر سُرندهای که چترسوار بهکمک چوب اسکی آن را به پرواز درمیآورد
-
واژههای مشابه
-
چتر
واژگان مترادف و متضاد
۱. آفتابگردان، سایبان ۲. گرد، گردی ۳. چتر نجات ۴. قوس
-
چتر
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) سایبان کوچک دسته دار که برای حفظ خود از آفتاب یا باد و باران و بالای سر نگه دارند. ؛زیر ~ خود گرفتن کنایه از: حمایت کردن .
-
چتر
لغتنامه دهخدا
چتر. [ چ َ ] (اِ) چیزی باشد که برای محافظت از آفتاب بر بالای سر نگاه دارند. (برهان ). معروف است و آن را سایبان نیز گویند زیرا که سایه بر سر اندازد. (انجمن آرا) (آنندراج ). سایبانی که برای محافظت از آفتاب بر بالای سر نگاه دارند. (ناظم الاطباء). آلتی ا...
-
چتر
لغتنامه دهخدا
چتر. [ چ َ ] (اِ) نوعی جانوران تناسلی که بنام «مدوز» نامیده میشوند و چون ساختمان خارجی آنها به «چتر» شباهت دارد، آنها را «چتر» هم مینامند. (ازجانور شناسی عمومی تألیف دکتر فاطمی ج 1 ص 207).
-
چتر
لغتنامه دهخدا
چتر. [ چ َ ] (اِ) یا گل آذین چتری . یکی از مهمترین انواع گل آذین ها در گیاهان گلدار (طرز قرار گرفتن گل هارا بر روی دم گل «گل آذین » می گویند) که دم گل های کوچک از یک نقطه ٔ دم گل مشترک جدا شده و برگک های آن حلقه ای بنام گریبان میسازند. (از گیاه شناسی...
-
چتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] čatr ۱. سایبان کوچک دستهدار که در زیر آفتاب یا هنگام باریدن برف و باران روی سر نگهمیدارند.۲. [قدیمی] سایبانی که در قدیم بر سر پادشاه یا در کنار تخت پادشاهی نگهمیداشتند به علامت سلطنت و شهریاری؛ چتر پادشاهی.〈 چتر آبگون: [قدیم...
-
چتر
دیکشنری فارسی به عربی
مظلة
-
اسکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ski] (ورزش) 'eski نوعی ورزش بهصورت سُرخوردن روی برف، چمن، یا آب که با استفاده از وسایل مخصوص انجام میشود.
-
اسکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← برفسُری
-
اسکی
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ فر. ] ( اِ.) یکی از ورزش های زمستانی که با کفش و چوب مخصوص روی برف ایستاده سر می خورند.
-
اسکی
لغتنامه دهخدا
اسکی . [ اَ ] (اِخ ) یکی از طوایف ساکن آمل . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 36).
-
اسکی
لغتنامه دهخدا
اسکی . [ اَ ] (ترکی ، ص ) قدیم . || کهنه . مندرس : آن پسر پاره دوز شب همه شب تا بروزبانگ کند چون خروز اسکی بابوش کیمده وار.مولوی .
-
اسکی
لغتنامه دهخدا
اسکی . [ اِ ] (اِخ ) رجوع باسکیا شود.