کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسکوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسکوف
لغتنامه دهخدا
اسکوف . [ اُ ] (ع ص ) اسکاف . کفشگر. (منتهی الارب ). ج ، اساکیف . (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
اسکاف
لغتنامه دهخدا
اسکاف . [ اِ ] (ع ص ) (ظ: از شکافتن فارسی ) هر صانع که باآلتی آهنین کار کند. هر اهل حرفه که به آهن کار کند. (منتهی الارب ). هر صانع. (مؤید الفضلاء). کل صانع. (مهذب الاسماء). هر پیشه وری . (ربنجنی ). || یا هر اهل حرفه است سوای کفشگر، که آن اسکف است ....
-
کفشگر
لغتنامه دهخدا
کفشگر. [ ک َ گ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی که کفش می دوزد. اسکاف . اسکوف . حذأ. کفاش . خفاف . (یادداشت مؤلف ). اسکاف . سیکف : کفشگر دیدمرد داور تفت لیف در کون او نهاد و برفت . فرالاوی .نه کفشگری که دوختستی نه گندم و جو فروختستی . رودکی .یکی کفشگر ب...