کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسکندر طرالینوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسکندر طرالینوس
لغتنامه دهخدا
اسکندر طرالینوس . [ اِ ک َ دَ رِ ؟ ] (اِخ ) یکی از اطبای یونان . وی در مائه ٔ ششم م . در عهد یوستی نیانوس در شهر قدیم تراله یعنی سلطان حصاری واقع در جهت آیدین میزیست و از این رو بلقب طرالینوس (یعنی از مردم تراله ) مشهور گردید. او به زبان یونانی کتابی...
-
واژههای مشابه
-
کلاته اسکندر
لغتنامه دهخدا
کلاته اسکندر. [ ک َ ت ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان کاریز نو بالاجام بخش تربت حیدریه و محلی کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
آینه ٔ اسکندر
لغتنامه دهخدا
آینه ٔ اسکندر. [ ی ِ ن َ ی ِ اِ ک َ دَ] (اِخ ) آینه ٔ سکندری . رجوع به آینه ٔ سکندری شود.
-
آیینه ٔ اسکندر
لغتنامه دهخدا
آیینه ٔ اسکندر. [ ن َ ی ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) رجوع به آینه ٔ سکندری شود.
-
رستاق اسکندر
لغتنامه دهخدا
رستاق اسکندر. [ رُ ق ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) موضعی است به یزد. (یادداشت مؤلف ).
-
راغب اسکندر
لغتنامه دهخدا
راغب اسکندر. [ غ ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) وکیل دادگستری بود. او راست : «الاثر الذهبی للمرحوم عطیه بک وهبی » که شامل تحقیقات اوست و از مقالات و خطبه هایی که در علم و ادب و تاریخ و آثار و تربیت زنان نوشته گردآوری شده است . (از معجم المطبوعات ص 132).
-
سد اسکندر
لغتنامه دهخدا
سد اسکندر. [ س َدْ دِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) به این سد، سد یأجوج و مأجوج و سد ذوالقرنین نیز گویند.داستان آن چنین است : چون اسکندر به حد مشرق رسید راه گذر میان دو کوه بود و ذوالقرنین با ایشان نیکویی کرد، مردم آن جا قصد خویش بگفتند که یأجوج و مأجوج بزم...
-
شاه اسکندر
لغتنامه دهخدا
شاه اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) رجوع به اسکندرشاه شود.
-
اسکندر افریدوسی
لغتنامه دهخدا
اسکندر افریدوسی . [ اِ ک َ دَ رِ اَ ] (اِخ ) رجوع به اسکندر افرودیسی و کنزالحکمة ص 192 شود.
-
اسکندر اول
لغتنامه دهخدا
اسکندر اول . [ اِ ک َ دَ رِ اَوْ وَ ] (اِخ ) اسکندر پسر آمین تاس پادشاه مقدونیه را باید اسکندر اول نامید. وی درموقع جنگ های خشیارشا با یونان در سپاه ایران سمت سرداری داشت ولی باطناً طرفدار یونانیان بود. (ایران باستان ج 2 ص 1192). و رجوع به اسکندربن آ...
-
اسکندر بارودی
لغتنامه دهخدا
اسکندر بارودی . [ اِ ک َ دَ رِ ] (اِخ ) اسکندربن نقولابن سمعان بن مرادبارودی (1272 - 1339 هَ .ق .). طبیب مصنف . اصل او ازحوران (سوریه ) است و یکی از اجداد وی به لبنان منتقل شد، و اسکندر در صیداء متولد گردید و در مدرسه ٔ آمریکائی بیروت کسب علم کرد و ب...
-
اسکندر پادوسپانی
لغتنامه دهخدا
اسکندر پادوسپانی . [ اِ ک َ دَ رِ ] (اِخ ) از خاندان پادوسپان (858 - 881 هَ . ق .) در کجور مازندران حکومت داشت . (التدوین فی جبال شروین ).
-
اسکندر ثانی
لغتنامه دهخدا
اسکندر ثانی . [ اِ ک َ دَ رِ ] (اِخ ) لقب محمدبن تکش خوارزمشاه : و سلطان محمد را بر سبیل معهود در القاب اسکندر الثانی نوشتند. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 78). رجوع به محمدبن تکش خوارزمشاه شود.
-
اسکندر روزافزون
لغتنامه دهخدا
اسکندر روزافزون . [ اِ ک َ دَ رِ رو اَ ] (اِخ ) نوکر سید غیاث الدین و سپس سید مرتضی . والی ساری او را تربیت کرد و زمام امور ملک و مال را در قبضه ٔاختیار او نهاد. پسر او بهرام نیز در دستگاه سید محمد والی ساری بود. (حبیب السیر جزء 2 از ج 3 ص 111).