کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسکندری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تاریخ اسکندری
لغتنامه دهخدا
تاریخ اسکندری . [ خ ِ اِ ک َ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تاریخ منسوب به اسکندر. مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون در ماده ٔ تاریخ آرد: ... و از آنجمله تاریخ الروم است که بتاریخ اسکندری نیز نامیده میشود و مبداء آن روز دوشنبه دوازدهمین سال شمسی پس از وفات اس...
-
تاج اسکندری
لغتنامه دهخدا
تاج اسکندری . [ ج ِ اِ ک َ دَ ] (اِ مرکب ) تاج اسکندر مقدونی ، افسر اسکندربن فیلفوس : نگه کن که ماند همی نرگس توز بس سیم و زر تاج اسکندری را. ناصرخسرو.|| تاج پادشاهی ارجمند.
-
ذاقی اسکندری
لغتنامه دهخدا
ذاقی اسکندری . [ اِ ک َ دَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذافنی شود.
-
قاضی اسکندری
لغتنامه دهخدا
قاضی اسکندری . [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) احمدبن منصور. رجوع به احمدبن محمدبن منصور و ابن منیر قاضی ناصرالدین شود.
-
عمر اسکندری
لغتنامه دهخدا
عمر اسکندری . [ ع ُ م َ رِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن علی . ملقب به تاج الدین . از علمای نحو اسکندریه . رجوع به تاج الدین (فاکهانی ...) و عمر (ابن علی بن ...) شود.
-
فلو اسکندری
لغتنامه دهخدا
فلو اسکندری . [ ف َل ْ وِ اِ ک َ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قیمولیا است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فلو شود.
-
اعز اسکندری
لغتنامه دهخدا
اعز اسکندری . [ اَ ع َزْ زِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) نصراﷲبن عبداﷲبن مخلوف بن علی بن عبدالقوی بن قلاقس مکنی به ابوالفتوح . از شاعران معروف بوده . رجوع به ابن قلاقس شود.
-
حسن اسکندری
لغتنامه دهخدا
حسن اسکندری . [ ح َ س َ ن ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) قرشی عدوی . درگذشته ٔ پیرامون 640 هَ . ق . او راست : «الحبل البابلیة للخزانة الکاملیة» برای ملا کامل ایوبی و جز آن . (هدیة العارفین ج 1 صص 280 - 281).
-
حسین اسکندری
لغتنامه دهخدا
حسین اسکندری . [ ح ُ س َ ن ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن ابوبکر. درگذشته ٔ 741 هَ . ق . او راست : «تفسیر قرآن ». (هدیة العارفین . ج 1 ص 314).
-
کله جوب اسکندری
لغتنامه دهخدا
کله جوب اسکندری . [ ک ُ ل ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دالوند است که در بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
جستوجو در متن
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) اسکندری رجوع به احمدبن عطأاﷲ اسکندری شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عیاد اسکندری ، مشهور به ابن قیم . رجوع به علی اسکندری (ابن عیاد...) شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی .[ ع َ ] (اِخ ) ابن قیم علی بن عیاد اسکندری ، مشهور به ابن قیم . رجوع به علی اسکندری (ابن عیاد...) شود.
-
ابوالفتح
لغتنامه دهخدا
ابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) نصربن عبدالرحمن اسکندری . رجوع به نصر... شود.
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن ابوبکر نحوی . رجوع به اسکندری شود.