کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسکندروس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسکندروس
/'eskandarus/
معنی
سیر؛ ثوم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسکندروس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'eskandarus سیر؛ ثوم.
-
اسکندروس
فرهنگ فارسی معین
(اِ کَ رُ) ( اِ.) سیر.
-
اسکندروس
لغتنامه دهخدا
اسکندروس . [ اِ ک َ دَ ] (اِ) بلغت رومی سیر برادر پیاز را گویند. (برهان ). نام رستنی که برای دفع بخره بکار برند و آنرا سکندر نیز گویند و چنان تسامع است که اسکندروس رومیان سیر را گویند. (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء).
-
اسکندروس
لغتنامه دهخدا
اسکندروس . [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) نام پسر اسکندر ذوالقرنین است که از روشنک دختر دارا بهم رسیده بود، و بعضی گویند نام مادر اسکندر است . (برهان ). نام پسر اسکندر ذوالقرنین . (جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ). نام پسراسکندر که از دختر داراب بود. (سروری ) : ه...
-
اسکندروس
لغتنامه دهخدا
اسکندروس . [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) یکی از حکما که در صنعت کیمیا بحث کرده و بعمل اکسیر تام دست یافته است . (ابن الندیم ).
-
واژههای مشابه
-
اسکندروس افرودیسی
لغتنامه دهخدا
اسکندروس افرودیسی . [ اِ ک َ دَ س ِ اَ ] (اِخ ) رجوع به اسکندر افرودیسی شود.
-
اسکندروس طرالینوس
لغتنامه دهخدا
اسکندروس طرالینوس . [ اِ ک َ دَ س ِ ؟ ] (اِخ ) طبیب . و او پیش ارجالینوس بود. او راست : کتاب العین و علاجاتها، و آنرا قدیماً به عربی نقل کرده اند. کتاب البرسام و آنرا ابن البطریق برای قحطبی نقل کرده . کتاب الصفار و الحیات والدیدان التی تتولد فی البطن...
-
جستوجو در متن
-
اسکندرروس
لغتنامه دهخدا
اسکندرروس . [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) مصحف اسکندروس . رجوع بمجمل التواریخ والقصص ص 125 و 126 متن و حاشیه و ص 138 متن وحاشیه و رجوع به اسکندربن اسکندر و اسکندروس شود.
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن بطریق ، مکنی به ابوزکریا، مترجم کتب ارسطو و بقراط و اسکندروس به عربی در زمان مأمون بود و از ترجمه های او سرالاسرار منسوب به ارسطو است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ابن بطریق شود.
-
طرالینوس
لغتنامه دهخدا
طرالینوس . [ ] (اِخ ) از پزشکان است که پیش از عصر جالینوس میزیسته و گویند وی همان اسکندروس پزشک معروف است .او راست : کتاب علل العین و علاجها که محتوی بر سه مقاله میباشد. کتاب البرسام . کتاب الضبان و الحیات التی تتولد فی البطن و الدیدان . (عیون الانبا...
-
اسکندر
لغتنامه دهخدا
اسکندر. [اِ ک َ دَ ] (اِ) مؤلف مؤیدالفضلاء گوید رستنی که برای دفع بخر کار بندند و آنرا اسکندروس نیز گویند و چنان تسامع است که رومیان اسکندروس سیر را گویند و آنهم بخر را دور میکند کذا فی الشرفنامه : شبی خفته بد ماه [ دختر فیلقوس ] با شهریارپر از گوه...
-
سمنداسلار
لغتنامه دهخدا
سمنداسلار. [ س َ م َ اَ ] (اِ) جانوری بود که در زمان اسکندروس بن ذوالقرنین بهم رسیده بود. گویند یکی از حکمای هند تعلیم تعفین او را پیدا کرده بوده است و گویند که نظر آن جانور بر هر که میافتاد فی الحال می میرد، به ارسطو متوسل شدند او گفت که آیینه ٔ در ...
-
ابن البطریق
لغتنامه دهخدا
ابن البطریق . [ اِ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) ابوزکریا یحیی بن بطریق . یکی از نَقَله و مترجمین از لغات دیگر به زبان عربی . پدر او بطریق نیز از مترجمین بوده و منصور خلیفه او را بنقل اجزائی از کتب قدیمه گماشته است . و ابن الندیم گوید ابن بطریق را مأمون خلیفه ...