کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسکندرخان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسکندرخان
لغتنامه دهخدا
اسکندرخان . [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن احمدشاه درانی . احمدشاه وی را ولیعهد خود مقرر کرد و برادران دیگر را بخدمت او مأمور و جهانخان را با سی هزار کس لشکر با ولیعهد بسمت پنجاب مأمور کرد و خود از قندهار کوچیده در سه منزلی قندهار که محل سکنای ایلات افغا...
-
اسکندرخان
لغتنامه دهخدا
اسکندرخان . [ اِک َ دَ ] (اِخ ) زند. وی برادر مادری کریم خان زند بود. رجوع بفهرست مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه شود.
-
جستوجو در متن
-
فتحعلیخان
لغتنامه دهخدا
فتحعلیخان . [ ف َع َ ] (اِخ ) افشار. یکی از سرداران خاندان افشار است که پیش از روی کار آمدن کریمخان زند با او و برادرش اسکندرخان جنگهایی کرد و بارها از یاران کریمخان شکست خورده ، سرانجام تسلیم او شد و جزو یاران او درآمد. اما چون در مَحالات بختیاری ظل...
-
لجاره
لغتنامه دهخدا
لجاره . [ ل َج ْ جا رَ / رِ ] (ص ) (ظاهراً مصحف رجاله و یا کلمه ٔ فارسی است ) بلندآواز بی شرم (خاصه زن ). در تداول زنان ، زن بد و بی حیا. زنی لجاره ؛ زن بی حیا و بی سروپا. زن سلیطه ٔ بدزبان . || (اِ) غوغا. بوش : لشکر چندان بود که در آن تنگیها مجال جو...
-
صادقی کتابدار
لغتنامه دهخدا
صادقی کتابدار. [ دِ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) نام او صادق و از ایل افشار است . وی تذکره ای در احوال معاصرین خویش به ترکی نوشته است و چون در خطو نقاشی مهارتی داشت در «کتابخانه ٔ دیوانی » ملازم بود. (آتشکده ٔ آذر). تذکره ٔ وی به مجمع الخواص موسوم است و آقای دکت...