کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسکندرانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسکندرانی
/'eskandarāni/
معنی
۱. از مردم اسکندریه.
۲. (اسم) [قدیمی] نوعی پارچۀ لطیف که در اسکندریه بافته میشده: ◻︎ اگر اسکندری دنیای فانیت / کند بر تو کفن اسکندرانیت (عطار۱: ۱۹۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسکندرانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اسکندریه، شهر و بندر مصر در ساحل مدیترانه) 'eskandarāni ۱. از مردم اسکندریه.۲. (اسم) [قدیمی] نوعی پارچۀ لطیف که در اسکندریه بافته میشده: ◻︎ اگر اسکندری دنیای فانیت / کند بر تو کفن اسکندرانیت (عطار۱: ۱۹۲).
-
اسکندرانی
لغتنامه دهخدا
اسکندرانی . [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) محمدبن احمد طبیب ، نزیل دمشق . وی در سال 1292 هَ . ق . میزیست . او راست : 1- الازهار المجنیة فی مداواة الهیضة الهندیة، که در دمشق بسال 1299 بطبع رسیده . 2- تبیان الاسرار الربانیة فی النباتات و المعادن و الخواص الحیوان...
-
اسکندرانی
لغتنامه دهخدا
اسکندرانی . [ اِ ک َ دَ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به اسکندریه . (سمعانی ). || نوعی پارچه بوده است که شاید از آن کفن نیز می کرده اند : اگر اسکندری دنیای فانی کند بر تو کفن اسکندرانی . عطار (اسرارنامه ).از وی [ بدرالدین بن نورالدین البروی ] شنیدم که وقتی ب...
-
واژههای مشابه
-
علی اسکندرانی
لغتنامه دهخدا
علی اسکندرانی . [ ع َ ی ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن انجب بن ابی المکارم المفضل بن ابی الحسن علی بن ابی الغیث مفرج بن حاتم بن حسن بن جعفربن ابراهیم بن حسن لخمی مقدسی اسکندرانی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی مقدسی شود.
-
علی اسکندرانی
لغتنامه دهخدا
علی اسکندرانی . [ ع َ ی ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن مظفربن ابراهیم ، و یا هدیةبن یزید کندی و داعی دمشقی . متوفی در716 هَ . ق . رجوع به علاءالدین (ابن مظفر...) شود.
-
علی اسکندرانی
لغتنامه دهخدا
علی اسکندرانی . [ ع َ ی ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن مفضل بن علی بن مفرج بن حاتم بن حسن بن جعفر لخمی مقدسی اسکندرانی مالکی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به شرف الدین . رجوع به علی مقدسی شود.
-
ابلونیوس اسکندرانی
لغتنامه دهخدا
ابلونیوس اسکندرانی . [ اَ ب ُل ْ ل ُ س ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) مهندس و منجم یونانی از مردم برغه در بامفیلیا ، ساکن اسکندریه (205 ق . م .)، معاصر بطلمیوس چهارم . او نخستین کس است که خواص قطع مخروطات رادریافته . و امروز رساله ای در هشت مقاله از او برجای ا...
-
مارینوس اسکندرانی
لغتنامه دهخدا
مارینوس اسکندرانی . [اِ ک َ دَ ] (اِخ ) طبیبی مقل است و زمان او معلوم نیست و او از مفسرین کتب جالینوس است . (از فهرست ابن الندیم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 71 و 356 و تاریخ علوم عقلی ص 8 شود.
-
حسن اسکندرانی
لغتنامه دهخدا
حسن اسکندرانی . [ ح َ س َ ن ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن علی و مکنی به ابوعلی بود و در پیرامون 519 هَ . ق . درگذشت . اوراست : «المذهب » در نحو. (هدیة العارفین ج 1 ص 279).
-
جستوجو در متن
-
اصطفان
لغتنامه دهخدا
اصطفان . [ اِ طِ ] (اِخ ) واعظ اسکندرانی . او راست : کتاب الاحکام . (از فهرست ابن الندیم ). ظاهراً وی اصطفن یا اصطفانوس اسکندرانی است . رجوع به اصطفن اسکندرانی شود.
-
اصطقن
لغتنامه دهخدا
اصطقن . [ ] (اِخ ) رومی اسکندرانی که در بعضی از متون شرح و تفسیر مطولات ارسطو را به وی نسبت داده اند ظاهراً همان اصطفن اسکندرانی است که در کلمه تحریف رخ داده است . رجوع به اصطفن اسکندرانی شود.
-
طیطر
لغتنامه دهخدا
طیطر. [ طی طَ ] (ع اِ) یرفاقه .لوره . غار اسکندرانی . رجوع به غار اسکندرانی شود.
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ](اِخ ) اسکندرانی ابوالفضل احمدبن محمدبن عبدالکریم زاهد اسکندرانی رجوع به احمد... و ابن عطأاﷲ شود.