کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسکدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسکدار
/'a(e)skodār/
معنی
۱. قاصدی که در قدیم منزل به منزل اسب خود را عوض میکرد؛ قاصد؛ چاپار؛ نامهبر؛ پیکِ سوار: ◻︎ توگفتی ز اسرار ایشان همی / فرستد بدو آفتاب اسکدار (عنصری: ۳۳۱).
۲. کیسهای که نامهها را در آن میگذاشتند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسکدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسگدار، اسگذار› [قدیمی] 'a(e)skodār ۱. قاصدی که در قدیم منزل به منزل اسب خود را عوض میکرد؛ قاصد؛ چاپار؛ نامهبر؛ پیکِ سوار: ◻︎ توگفتی ز اسرار ایشان همی / فرستد بدو آفتاب اسکدار (عنصری: ۳۳۱).۲. کیسهای که نامهها را در آن میگذاشتند.
-
اسکدار
فرهنگ فارسی معین
(اَ کُ) [ معر. ] (اِمر.) 1 - قاصد، پیک ، نامه بر. 2 - کیسه ای که قاصدها نامه ها را در آن می گذاشتند. 3 - منزلی که در آن نامه بر یا پیک ، اسب خود را عوض می کرد.
-
اسکدار
لغتنامه دهخدا
اسکدار. [ اَ ک ُ / اِ ک ُ / اُ ک َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) اسکذار. اسگدار. اسگذار. اسب گدار. اسب گذار. اسپ گذارنده . خوارزمی گوید: اصل آن «از کو داری » است یعنی از کجا گرفته ؟ و آن مدرجی است که در آن عددخرائط و کتب وارده و نافذه و نامهای صاحبان آن نوش...
-
اسکدار
لغتنامه دهخدا
اسکدار. [ اِ ک ُ ] (اِخ ) شهریست که قسمتی از قسطنطنیه را تشکیل میدهد و در مدخل تنگه ٔ استانبول در جهت بحر مرمر و روبروی شهر استانبول در ساحل آناطولی واقع است و در دامنه های کوه چاملیجه در وضع متمایل در بالای چندین تل ّ دیده میشود و دورنمای بسیار دلکش...
-
اسکدار
لغتنامه دهخدا
اسکدار. [ اِ ک ُ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است مرکز ناحیه و مرکز قضای ولایت و سنجاق ادرنه ، در طرف چپ یعنی جانب شمال نهر مریج در مسافت قریب بسه ساعت از شمال غربی شهر ادرنه . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
اسکدار
لغتنامه دهخدا
اسکدار. [اِ ک ُ ] (اِخ ) (ناحیه ٔ...) ناحیه ایست در ولایت و سنجاق ادرنه و شامل 37 ده میباشد. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
جستوجو در متن
-
اسگذار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'asgozār = اسکدار
-
اسکذار
لغتنامه دهخدا
اسکذار. [ اُ ک ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) اسکدار. رجوع به اسکدار شود.
-
اسگدار
فرهنگ فارسی معین
(اَ گُ) نک اسکدار.
-
اسب گذار
لغتنامه دهخدا
اسب گذار. [ اَ گ ُ ] (اِ مرکب ) اسب گدار. اسکدار. اسکوتاری . رجوع به اسکدار شود.
-
اسگدار
لغتنامه دهخدا
اسگدار. [ اَ گ ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) رجوع به اسکدار شود.
-
اسگذار
لغتنامه دهخدا
اسگذار. [ اَ گ ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) رجوع به اسکدار شود.
-
قرتال
لغتنامه دهخدا
قرتال . [ ] (اِخ ) قصبه و مرکز قضاست در شهر اسکدار از شهرهای ترکیه ، و در 19 هزارگزی جنوب شرقی اسکدار و در ساحل دریای مرمره قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
اسگزار
لغتنامه دهخدا
اسگزار. [ اَ گ ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) مصحف اسگذار. رجوع به اسکدار شود.