کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسکافي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسکافي
معنی
پينه دوز
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسکافي
دیکشنری عربی به فارسی
پينه دوز
-
واژههای مشابه
-
اسکافی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اسکاف، ناحیهای بوده بین بغداد و واسط) 'eskāfi از مردم اسکاف.
-
اسکافی
لغتنامه دهخدا
اسکافی . [ اِ ] (اِخ ) حسن بن علی بن ابی سالم المعمربن عبدالملک بن ناهوج . رجوع به حسن ... شود.
-
اسکافی
لغتنامه دهخدا
اسکافی . [ اِ ] (اِخ ) رجوع به ابن جنید ابوعلی محمدبن احمدبن جنید و خاندان نوبختی ص 117 شود.
-
اسکافی
لغتنامه دهخدا
اسکافی . [ اِ ] (اِخ ) علی بن محمد اسکافی نیشابوری مکنی به ابی القاسم . رجوع به ابوالقاسم اسکافی شود.
-
اسکافی
لغتنامه دهخدا
اسکافی . [ اِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ اسکافی مکنی به ابی جعفر. از ائمه ٔ معتزله ٔ بغداد. متوفی بسال 140 هَ .ق . وی در بعض عقاید بشیعه نزدیک است و طایفه ٔ «اسکافیه » بدو منسوبند و او میگفت : ان اﷲ تعالی لایقدرعلی ظلم العقلاء و یقدر علی ظلم الاطفال و الم...
-
اسکافی
لغتنامه دهخدا
اسکافی . [ اِ ] (اِخ ) محمدبن همام بغدادی مکنی به ابی علی . رجوع به ابوعلی همام اسکافی و خاندان نوبختی ص 215، 227، 230 و 234 شود.
-
اسکافی
لغتنامه دهخدا
اسکافی . [ اِ ] (اِخ ) و اسمه ... نحو مأتی ورقة. [ کذا ]. (ابن الندیم ص 239).
-
اسکافی
لغتنامه دهخدا
اسکافی . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به اسکاف که ناحیه ای است در بغداد در جهت نهروان از سواد عراق . (انساب سمعانی ).
-
اسکافی
لغتنامه دهخدا
اسکافی . [ اِ ](اِخ ) رجوع به ابوالفضل جعفربن محمود اسکافی شود.
-
اسکافی
لغتنامه دهخدا
اسکافی . [ اِ ](اِخ ) نیشابوری . او را رسائلی است . (ابن الندیم ).
-
اسکافی
لغتنامه دهخدا
اسکافی . [ اِ] (اِخ ) ابوحنیفه . رجوع به ابوحنیفه ٔ اسکافی شود.
-
اسکافی
لغتنامه دهخدا
اسکافی .[ اِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ خطیب اسکافی مکنی به ابی عبداﷲ. ادیب لغوی . رجوع به محمدبن عبداﷲ خطیب اسکافی و معجم المطبوعات و روضات الجنات ص 560 ببعد شود.
-
علی اسکافی
لغتنامه دهخدا
علی اسکافی . [ ع َ ی ِ اِ ] (اِخ ) ابن محمد اسکافی نیشابوری ، مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به ابوالقاسم اسکافی شود.