کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسپرغم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسپرغم
/'a(e)sparqam/
معنی
۱. گُل.
۲. هر گیاه خوشبو.
۳. (زیستشناسی) = ریحان
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسپرغم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسفرغم، سپرغم، اسپرهم، سپرهم، اسپرم، سپرم، اسفرم› [قدیمی] 'a(e)sparqam ۱. گُل.۲. هر گیاه خوشبو.۳. (زیستشناسی) = ریحان
-
اسپرغم
فرهنگ فارسی معین
(اِ یا اَ پَ غَ) [ په . ] (اِ.)1 - هر گیاه خوشبو، ریحان . 2 - هر نوع گیاه . 3 - سبزه . 4 - میوه .
-
اسپرغم
لغتنامه دهخدا
اسپرغم . [ اَ / اِ پ َ غ َ / اِ پ َ رَ ] (اِ) گلها و ریاحین . (جهانگیری ). گلها و ریاحین باشد مطلقاً و ریحانی را نیز گویند که آنرا شاه اسپرم خوانند. (برهان ). رستنیی است خوشبوی که بتازیش ریحان گویند و گویند که در عهد کسری یعنی انوشیروان ماری بنزدیک س...
-
واژههای مشابه
-
شاه اسپرغم
فرهنگ فارسی معین
(اِ پَ غَ) (اِمر.) = شاه سپرغم . شاه سفرم : ریحان .
-
شاه اسپرغم
لغتنامه دهخدا
شاه اسپرغم . [ اِ پ َ غ َ] (اِ مرکب ) مرکب از: شاه و اسپرغم . (برهان قاطع چ معین ). ریحان را گویند و آن را به عربی ضیمران خوانند. خواص بسیار دارد خصوصاً رعاف و بواسیر خونی را و اگر قدری از تخم آن با شکر بسایند و بزیر بغل مالند بوی بغل را برطرف سازد. ...
-
شاه اسپرغم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šāh-sparhm] ‹شاهاسفرهم، شاهاسپرهم، شاهاسپرم، شاهسپرم، شاسپرم، شاهپرم› (زیستشناسی) [قدیمی] šāh[']esparqam = ریحان
-
جستوجو در متن
-
اسپرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] 'esparam = اسپرغم
-
اسفرغم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'esfarqam = اسپرغم
-
اسفرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسپرم› (زیستشناسی) [قدیمی] 'esfaram = اسپرغم
-
شاه اسپرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāh[']esparam = شاهاسپرغم
-
شاه پرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāhparam = شاهاسپرغم
-
شاه سپرغم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] šāhesparqam, šāhesparaqm = شاهاسپرغم
-
اسپرهم
فرهنگ فارسی معین
(اِ پَ هَ) ( اِ.) نک اسپرغم .