کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسپر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسپر
/'espar/
معنی
= سِپَر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسپر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'espar = سِپَر
-
اسپر
فرهنگ فارسی معین
(اِ پَ) (اِ.) سپر.
-
اسپر
لغتنامه دهخدا
اسپر. [ اِ پ َ ] (اِ) سپر. جُنّه . (برهان ). تُرس . مجن ّ. جَوب . فَرْض . مِجْنَب . دَرَق : بر او گردن ضخم چون ران پیل کف پای او گرد چون اسپری . منوچهری .پیش این فولاد بی اسپر میاکز بریدن تیغ را نبود حیا. مولوی .اسپری باشم گَه ِ تیر خدنگ . مولوی .- ک...
-
اسپر
لغتنامه دهخدا
اسپر. [ اِ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) اعمال و حرکات منظم برای تقویت جسم و تربیت روان ، مانند شکار، اسپ سواری ، صید ماهی و غیره . ورزش .
-
واژههای مشابه
-
کرگ اسپر
لغتنامه دهخدا
کرگ اسپر. [ ک َ اِ پ َ ] (اِ مرکب ) سپر از پوست کرگ . این کلمه را ولف در فهرست شاهنامه گُرگ اسپر خوانده و غلط است . (یادداشت مؤلف ) : ببارید تیر از کمان سران به روی اندر آورده کرگ اسپران .فردوسی .
-
کرگ اسپر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از آرامی. فارسی] [قدیمی] karg[']espar سپری که از پوست کرگدن ساختهشده باشد: ◻︎ ببارید تیر از کمان سران / به روی اندر آورده کرگاسپران (فردوسی۲: ۳/۱۲۵۰).
-
دره اسپر
لغتنامه دهخدا
دره اسپر. [ دَرْ رَ اِ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری دورود و کنار راه مالرو سرابند به درب آستان با 145 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
شاه اسپر
لغتنامه دهخدا
شاه اسپر. [ اِ پ َ ] (اِ مرکب ) مرکب از «شاه » و «اسپر» (مخفف اسپرم ) شاه سپرم . ریحان الملک . ضیمران . رجوع به شاه اسپرغم ، شاه سپرغم . شاه اسفرهم . شاه اسپرهم و شاهپر شود.
-
اِسپرک،اِسپار،اسپر
لهجه و گویش تهرانی
پایه چوبی بیل برای فشار پا
-
جستوجو در متن
-
asper
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آسپر
-
سپر
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسپر، درق، درقه، مجن ۲. محافظ ۳. ضربهگیر ۴. حائل، مانع، حفاظ
-
شاهسپر
لغتنامه دهخدا
شاهسپر. [ هََ پ َ ] (اِ مرکب ) شاه اسپر و شاه اسپرم باشد. رجوع به شاهسپرم و شاه اسپرم شود.
-
هاگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هاک› (زیستشناسی) hāg یاختهای تکسلولی ریز در رستنیهای نهانزا که بهمنزلۀ تخم است و هرگاه بهجای مناسب بیفتد سبز میشود؛ اسپر.