کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسير پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اسیر
لغتنامه دهخدا
اسیر. [ اَ س ْ ی َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سیر. رونده تر.- امثال : اسیر من الامثال و اسری من الخیال . (عقدالفریدج 1 ص 121 ح ). اسیر من الخضر .اسیر من شعر .
-
اسیر
لغتنامه دهخدا
اسیر. [ اُ س َ ] (اِخ ) ابن زارم یا یسیربن رزام ، یا یسیربن رازم . مردی از یهود به خیبر که سریه به امیری عبداﷲبن رواحة در سال ششم هَ . ق . بسوی او رفت و اسیر بطمع امارت خیبر با سی تن یهودی بجانب رسول اکرم (ص ) شتافت ، ولی در راه پشیمان شد. عبداﷲبن ان...
-
اسیر
لغتنامه دهخدا
اسیر. [ اُ س َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالخیار شود.
-
اسیر
لغتنامه دهخدا
اسیر. [ اُ س َ ] (ع اِ) نامی از نامهای مردان عرب .
-
اسیر
دیکشنری فارسی به عربی
اسير , سجين , عبد
-
اسیر
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: esir طاری: asir طامه ای: esir طرقی: esir کشه ای: asir نطنزی: asir
-
جلال اسیر
لغتنامه دهخدا
جلال اسیر.[ ج َ اَ ] (اِخ ) از شاعران قرن یازدهم هجری است . وی به سال 1049 هَ . ق . = 1639 م . درگذشت . رجوع به تاریخ ادبیات ایران ادوارد برون ص 167، 172، 178 شود.
-
اسیر طبع
لغتنامه دهخدا
اسیر طبع. [ اَ رِ طَ ] (ترکیب اضافی ، ص مرکب ) اسیر طبع مخالف . گرفتار نفس اماره . (مؤید الفضلاء) (آنندراج ) (هفت قلزم ).
-
اسیر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اسر , سر
-
اسیر كرد
دیکشنری فارسی به عربی
استبى
-
اسیر خاک
لهجه و گویش تهرانی
مرده
-
اسیر وعبیر
لهجه و گویش تهرانی
گرفتار
-
اسیر و ابیر
لغتنامه دهخدا
اسیر و ابیر. [ اَرُ اَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بمعنی اسیر بکار رود.
-
اسیر و ابیر
فرهنگ گنجواژه
گرفتار، سرگشته.
-
اسیر و عبیر
فرهنگ گنجواژه
گرفتار.