کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسوس
لغتنامه دهخدا
اسوس . [ اَ ] (اِخ ) این نام در کتاب اعمال رسولان (20: 13) آمده . شهری است در جوار دریا از مقاطعه ٔ ترواس در شمال میسیا برابر جزیره ٔ میتیلینی . (قاموس کتاب مقدس ).
-
اسوس
لغتنامه دهخدا
اسوس . [ اَ وَ ] (ع ص ) ستور که در سرین آن بیماری سوس باشد. (منتهی الارب ). || (ن تف ) نعت تفضیلی از سائس ، سائس تر : اما امةالفرس فاهل الشرف الباذخ و العز الشامخ و اوسطالامم داراً و اشرفهااقلیماً و اسوسها ملوکاً. (طبقات الامم قاضی صاعد).
-
واژههای همآوا
-
عسوس
لغتنامه دهخدا
عسوس . [ ع َ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ تنهاچرنده . (منتهی الارب ).ناقه ای که به تنهائی بچرد. (از اقرب الموارد). || ناقه ٔ کم شیر، یا شتر ماده که تا از مردمان دور نشود شیر ندهد. || ناقه ای که هرگاه برانگیخته شود بگردد، سپس آن شیر دهد. || ناقه ٔ بدخوی در دوش...
-
اثوث
لغتنامه دهخدا
اثوث . [ اُ ] (ع مص ) انبوه شدن و پیچیدن با هم ، چنانکه گیاه . || کلان سرین شدن زن .
-
اصوص
لغتنامه دهخدا
اصوص . [ اَ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ یکساله ٔ فربه و باقوت . و منه : اصوص علیها صوص . (منتهی الارب ). ناقة اصوص علیها صوص ؛ مثلی است و آنرا برای مالدار و توانگری آرند که برای آن ثروت شایسته نیست . (از اقرب الموارد). ج ، اُصُص . (منتهی الارب ). || ماده شتر...
-
جستوجو در متن
-
ارسامس
لغتنامه دهخدا
ارسامس . [ اَ م ِ ] (اِخ ) نام سپاهسالاری معاصر داریوش که بر او طغیان کرد. || پسر اردشیر درازدست . او را اُسوس بکشت . و رجوع به ارسام و ارشام و ارسامن شود.
-
متیلینی
لغتنامه دهخدا
متیلینی . [ م ِ ] (اِخ ) در لغت عبری به معنی بی شاخ . و نام شهر بزرگ جزیره ٔ لسبوس است و آن بندری میباشد که پولس در وقت مسافرت از اسوس به خیوس در آنجا فرود آمد. کتاب اعمال رسولان 20:14 و در ایام پولس شهر رومانی مشهور بود. (قاموس کتاب مقدس ).
-
اسقریش
لغتنامه دهخدا
اسقریش . [ ] (اِخ )حمداﷲ مستوفی در ذکر انهار آرد: آب پشت فروش ، از کوه دررود برمیخیزد و به پشت فروش و اسقریش و دیگر مواضعبرسد. (نزهة القلوب چ بریل لیدن 1331 هَ .ق . ج 3 ص 227). و نسخه بدلهای آن اسفریش ، اسفریس و اسوس است .