کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسوبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسوبار
لغتنامه دهخدا
اسوبار. [ اَ ] (ص ، اِ) بلغت زند وپازند بمعنی سوار است که در مقابل پیاده باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). این لغت در پهلوی بصورت «اسه بار» و «اسپه وار» و «اسپه بارک » و «اسوار» آمده وبمعنی برنده ٔ اسب و سوار و در پارسی باستان «اسه بره » بمعنی «اسب...
-
جستوجو در متن
-
سوسبار
لغتنامه دهخدا
سوسبار. (هزوارش ، اِ) مصحف هزوارش «سوسیا» ، پهلوی «اسپ » . مؤلف در آخر همین ماده بحذف رای قرشت اشاره کرده با «سوبار» (اسوبار) به معنی سوار خلط شده . (ازحاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بلغت زند و پازند اسب را گویند و به عربی فرس خوانند. (برهان ) (آنندرا...
-
سوار
لغتنامه دهخدا
سوار.[ س َ ] (ص ، اِ) در قدیم «سوار» [ رجوع شود به اسواره ، اسوبار ]، کردی «سوار» ، افغانی «اسپر، اسور» ، بلوچی «سوار» (اشتقاق اللغة ص 749، کلمه ٔ فارسی «سوآر، اسوار» )، پهلوی «اسبار» مأخوذ از پارسی باستان «آسابارا» . رجوع به نیبرگ ص 278. لغتاً به م...