کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسو
/'asva'/
معنی
بدتر؛ بتر؛ زشتتر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'asva' بدتر؛ بتر؛ زشتتر.
-
اسو
لغتنامه دهخدا
اسو. [ اَ ] (اِ) طرف . (برهان ) (انجمن آرا). سو. (برهان ). سوی . (جهانگیری ) (انجمن آرا). جانب . (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) : خری که کاه و جو وی ز برگ تاک و تکسک مراغه کردن و غلطیدنش اسو با سو . سوزنی (در هجو جلالی شاعر که پدر او ترسا بود).فرهنگ...
-
اسو
لغتنامه دهخدا
اسو. [ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، 48000 گزی شمال بیرجند سر راه مالرو عمومی . کوهستانی ، معتدل . سکنه ٔ آن 549 تن . شیعه . زبان : فارسی . آب آن از قنات است . محصول آن غلات ، تریاک ، بنشن . شغل اهالی آنجا زراعت ، گله د...
-
اسو
لغتنامه دهخدا
اسو. [ اَ س ُوو ] (ع اِ) دارو. دوا. علاج . ج ، آسیه .
-
اسو
لغتنامه دهخدا
اسو. [ اَس ْوْ ] (ع مص ) دوا کردن . دارو کردن ِ جراحت . (زوزنی ). دارو کردن ِ خستگی . دارو بر جراحت کردن . (تاج المصادر). مرهم نهادن . علاج کردن . مداواة کردن . طبابت . || اصلاح کردن میان دو تن یا جماعتی را. نیک کردن میان قومی . (تاج المصادر بیهقی )....
-
اسو
لغتنامه دهخدا
اسو. [ اُ ] (اِمص ) مخفف اوسو باشدکه بمعنی ربودن و ربایندگی و ربایش است . (برهان ).
-
اسو
لغتنامه دهخدا
اسو. [ اُ س ُ ] (اِخ ) دره ٔ جبال پیرنه (پیرنه ٔ سفلی )، که سیلاب اسو از آن گذرد و بسیلاب اُلُرُن پیوندد.
-
واژههای مشابه
-
آسو
فرهنگ نامها
(تلفظ: āsu) (کردی) به معنی افق طلایی؛ (در پهلوی) صورت پهلوی واژهی ' آهو ' ؛ (در اوستایی) آسو به معنای تندی ، شتاب و کوشا آمده است .
-
آسو
لغتنامه دهخدا
آسو. (اِ) راسو. || کفش و نعلین . || سوی و جانب . (بادّعای بعض فرهنگهای نو. و این کلمه در برهان و جهانگیری نیست ).
-
آسو
لغتنامه دهخدا
آسو. (اِ) نام شرابی مسکر که بهند کنند از قند سیاه و پوست مغیلان . (مخزن الادویه ).
-
آسو
لغتنامه دهخدا
آسو. (اِخ ) نام محلی در راه لار به لنگه میان کوخرد و کررضائی .
-
آسو
واژهنامه آزاد
آسو (ئاسو) یکی از نام های پسران و دختران در غرب ایران (کردستان) است. این نام از ریشه کردی و به معنای افق است.
-
واژههای همآوا
-
عسو
لغتنامه دهخدا
عسو. [ ع َس ْوْ ] (ع اِ) شمع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شمع مومی . || موم . (ناظم الاطباء).