کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسه آن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
اسهان
لغتنامه دهخدا
اسهان . [ اَ ] (ع اِ) ریگهای نرم و تنک . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ASEAN
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آسه آن
-
asepsis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آسه آن، ضد عفونی، بی میکروبی
-
axis
واژهنامه آزاد
آسِه. «محور» به پارسی می شود «آسه». «آسیاب» آسه ای است که آب می چرخاندش. آن با axis یا axe در زبان های اروپایی همریشه است.
-
توربین بخار
واژهنامه آزاد
(واژۀ پیشنهادی کاربران) آسبخار (آسِبُخار). به چَم (معنی) آسِه ای (محوری) که بخار آن را می چرخاند. همالِ (قرینۀ) «آسیاب» است که آب آن را می چرخاند.
-
توربین گازی
واژهنامه آزاد
(واژۀ پیشنهادی کاربران) آسگاز (آسِگاز). به چَم (معنی) آسِه ای (محوری) که گاز آن را می چرخاند. همالِ (قرینۀ) «آسیاب» است که آب آن را می چرخاند.
-
wind turbine
واژهنامه آزاد
آسِباد. به چَم (معنی) آسِه ای (محوری) که باد آن را می چرخاند. همالِ (قرینۀ) آسیاب است که آب آن را می چرخاند. آن را با واژۀ بیگانۀ "توربین بادی" یا به نادرستی "آسیاب بادی" نیز می گویند.
-
مصفور
لغتنامه دهخدا
مصفور. [ م َ ] (ع ص ) گرسنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || کسی که صفرا در وی جمع شده باشد. (ناظم الاطباء). بیمار صفار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن که شکم او زرداب ناک باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ||...
-
صفار
لغتنامه دهخدا
صفار. [ ص ُ ] (ع اِ) مار شکم و کرم آن . (منتهی الارب ). ماری است در شکم که به دنده ها چسبد و بهنگام گرسنگی آن را بگزد و گویند جانور دیگری است که دنده ها و استخوانهای پهلو را که سوی شکم است می گزد و گفته اند کرمی است در شکم . (اقرب الموارد). || زردآب ...
-
ارشک
لغتنامه دهخدا
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) ارزاس . والی مملکتی در جوار آبیسارِس بزمان اسکندر. آنگاه که اسکندر بهند سفر میکرد در کنار رود آسِه زین هفِس تیون را بساخت . در خلال این احوال ارزاس (ارشک ) مزبور با برادر و سرداران عمده ٔ آبیسارس پادشاه آن ناحیت وارد شهر شده ...
-
دیوخار
لغتنامه دهخدا
دیوخار. [ وْ ] (اِ مرکب ) لوقیون . عوسج . عرقد. حضض . فیل زهرج . (یادداشت مؤلف ). درختی پرخار و آن را سفید خار و خفچه گویند و بعربی عوسج خوانند. (برهان ). درختی است پرخارو آن را سفیدخار و خفچه گویند و بعربی شجرةالجن خوانند و در اختیارات شجرةاﷲ نوشته...
-
شیرین بیان
لغتنامه دهخدا
شیرین بیان . [ ریم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) ریشه ٔ دوایی که به تازی اصل السوس گویند. (ناظم الاطباء). سوس . دارهرم . غلوخزیا. غلوقزیا. عودالسوس . قلوقیریزا. غلوقوریزا. موئینه . (یادداشت مؤلف ). اسم ترکی سوس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گیاهی است علفی و پایا...
-
محور
لغتنامه دهخدا
محور. [ م ِح ْ وَ ] (ع اِ) آنچه گرد خود گردد. تیر چرخ دلو. تیر هر چرخ که چرخ بدان گردد از آهن باشد یا از چوب . قعو، محور آهنی . (منتهی الارب ). || آهن که در میان چرخ چاه بود. آهن که در میان بکره بود. (مهذب الاسماء). || خط مستقیم حقیقی یا فرضی که جسمی...
-
اسپست
لغتنامه دهخدا
اسپست . [ اَ پ ِ / اِ پ ِ ] (اِ) علفی است که بترکی یونجه خوانند و معرّب آن فصفصه است و تخم آنرا بذرالرطبة گویند. (برهان ). اسفست . سپست . (جهانگیری ). قَضْب . قضبة. قَت . یُنجه : ذُرق ؛ گیاهی است که آن را حندقوق گویند و بفارسی اسپست دشتی است . خلیط؛ ...