کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسهال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسهال
/'eshāl/
معنی
دفع مدفوع بهصورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن میشود؛ شکمروش؛ بیرونروه.
〈 اسهال خونی: (پزشکی) نوعی اسهال که با التهاب، زخم روده، و لختههای خون در مدفوع همراه است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
شکمروش، لینتمزاج ≠ قبض
برابر فارسی
شکم روش
فعل
بن گذشته: اسهال کرد
بن حال: اسهال کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسهال
واژگان مترادف و متضاد
شکمروش، لینتمزاج ≠ قبض
-
اسهال
فرهنگ واژههای سره
شکم روش
-
اسهال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (پزشکی) 'eshāl دفع مدفوع بهصورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن میشود؛ شکمروش؛ بیرونروه.〈 اسهال خونی: (پزشکی) نوعی اسهال که با التهاب، زخم روده، و لختههای خون در مدفوع همراه است.
-
اسهال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (اِمص .) شکم روی .
-
اسهال
لغتنامه دهخدا
اسهال . [ اِ ] (ع مص ) بزمین نرم رسیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || آسانی دادن . || شکم براندن . شکم راندن دارو. (منتهی الارب ). راندن شکم .جاری شدن شکم . (غیاث ). شکم براندن به دارو. (تاج المصادر بیهقی ). شکم نرم کردن : اسهله الدواء. ||...
-
اسهال
دیکشنری عربی به فارسی
اسهال
-
اسهال
دیکشنری فارسی به عربی
اسهال , نافورة
-
اسهال
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: eshâl / riq / baršoyi طاری: baršoy طامه ای: eshâl طرقی: eshâl کشه ای: eshâl نطنزی: eshâl
-
واژههای مشابه
-
traveler's diarrhea, TD
اسهال سفر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه، علوم پایۀ پزشکی] نوعی اسهال که مسافران خصوصاً مسافران راه دور را دچار میکند
-
diarrhea diet
رژیم اسهال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] رژیم غذایی با هدف بهبود اسهال و کم کردن از عوارض آن ازطریق جبران آب و نمکهای ازدسترفته
-
اسهال خونی
لغتنامه دهخدا
اسهال خونی . [ اِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ذوسنطاریا . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). دل پیچه . سحج . اسهال دموی . پیچاک .
-
اسهال دموی
لغتنامه دهخدا
اسهال دموی . [ اِ ل ِ دَ م َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسهال خونی شود.
-
اسهال ردی
لغتنامه دهخدا
اسهال ردی . [ اِ ل ِ رَ دی ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شبه وبا.
-
اسهال زلقی
لغتنامه دهخدا
اسهال زلقی . [ اِ ل ِ زَ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسهال ساده ، بی پیچش .