کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسهار
لغتنامه دهخدا
اسهار. [ اِ ] (ع مص ) بیدار داشتن . (منتهی الارب ). بیدار گردانیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بیدار کردن . بی خواب کردن . تأریق .
-
واژههای همآوا
-
اصهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمعِ صِهر] [قدیمی] 'ashār = صهر
-
اسحار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ashār ۱. [جمعِ سَحَر] = سَحَر۲. [جمعِ سِحر] = سِحر
-
اصهار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) [ ع . ] (مص ل .) به دامادی پیوستن .
-
اسحار
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ سَحَر؛ پاس آخر شب ، بامداد.
-
اسحار
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ سِحر؛ افسون ها، سحرها.
-
اسحار
لغتنامه دهخدا
اسحار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سَحر. بامدادها. (غیاث ). || ج ِ سُحْر و سَحْر و سَحَر. شش های حیوانات . || ج ِ سِحر. افسونها. (غیاث ). || مقطعةالاسحار؛ مقطعةالسحور. (منتهی الارب ). خرگوش . ارنب . (اقرب الموارد).
-
اسحار
لغتنامه دهخدا
اسحار. [ اَ حارر / اِ حارر ] (ع اِ) تره ایست که شتر را فربه کند. (منتهی الارب ). اسحارّه .
-
اسحار
لغتنامه دهخدا
اسحار. [ اِ ] (ع مص ) در سَحَر شدن . بوقت سحر به جائی رفتن . در وقت سحر شدن . (زوزنی ). در وقت سحر شدن و رفتن در آن وقت . (تاج المصادر بیهقی ).
-
اصهار
لغتنامه دهخدا
اصهار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صِهْر. اهل بیت زن از داماد و پدرزن و برادرزن و دیگران ، در مقابل اَحماء که اهل بیت مرداست و از دو جهت صهر نیز گویند. (منتهی الارب ). ج ِ صهر، خویشی و قرابت و حرمت و تزوّج و مصاهرت . (آنندراج ). ج ِ صهر که به معانی قرابت و حرم...
-
اصهار
لغتنامه دهخدا
اصهار. [ اِ ] (ع مص ) بدامادی پیوستن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). داماد کسی شدن ، یقال : اصهر بفلان ؛ یعنی داماد فلان شد. (از ناظم الاطباء). پیوستن به محرمیت یا به نسبت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اصهار به قومی ؛ پیوند کردن با آ...
-
اصحار
لغتنامه دهخدا
اصحار. [ اِ ] (ع مص ) به صحرا بیرون شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به صحرا بیرون آمدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). اَصْحَرَ القوم ُ؛ برزوا الی الصحراء لایواریهم شی ٔ، تقول : رأیتهم مصحرین ؛ ای بارزین الی الصحراء. (اقرب الموارد). || اصحار م...
-
أَسْحَارِ
فرهنگ واژگان قرآن
سحرها