کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسهاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
assbaa
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسهاب
-
جزءیات
دیکشنری فارسی به عربی
اسهاب , تفصيل
-
پیچیدگی
دیکشنری فارسی به عربی
اسهاب , تعقيد , متاهة
-
پرگوئی
لغتنامه دهخدا
پرگوئی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) هَذرَمَه . درازنفسی . پرچانگی . روده درازی . پررودگی . وراجی . بسیارگویی . پرحرفی رجوع به پرگفتن شود.- پرگوئی کردن ؛ پرگفتن . بسیارگفتن . اکثار. اطناب کردن . زنخ زدن . پرچانگی کردن . روده درازی کردن . اذراع در کلام . تذ...
-
سهوب
لغتنامه دهخدا
سهوب . [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ سُهب ، زمین هموار و برابر با نرمی و سهولت . (آنندراج ): سهوب الفلاة؛ نواحی دشت که در آن راه نباشد. (منتهی الارب ) : چون برق خاطف و ریح عاصف سهول و ضراب و سهوب و شعاب آن مسافت درنوردید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). اگرچه طناب اطنا...
-
عطا کردن
لغتنامه دهخدا
عطا کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دادن و بخشیدن و انعام کردن . (ناظم الاطباء). اهدا کردن . ارزانی داشتن . اجداء. اشبار. اعطاء. انالة. جدو. عطاء. مَیح . معاطاة : جان و دل منی و دل و جان دریغ نیست گر من ترا که هم دل و جانی عطا کنم . مسعودسعد.بوسیم ع...
-
رزیت
لغتنامه دهخدا
رزیت . [ رَ زی ی َ ] (ع اِ) رَزیّة. مصیبت . (یادداشت مؤلف ) : در اطناب ذکر مصیبت این شهاب مضی ٔ و اسهاب شرح رزیت این نقاب المعی عمر به سر آوردی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 460).چون خبر این رزیت به سلطان رسید عامل را بگرفت و به زاری زار بکشت . (ترجمه ٔ ...
-
المعی
لغتنامه دهخدا
المعی . [ اَ م َ عی ی ] (ع ص ) کسی که رای او همیشه بر صواب باشد و در فکر او خطا نیفتد و ناپرسیده از فراست خود معلوم کند و در «کنز» بمعنی زیرک آمده است . (غیاث اللغات ). آنکه هرچه اندیشد چنان بود. (تفلیسی ). آنکه هرچه اندیشه کند چنان آید. (مهذب الاسما...
-
اطناب
لغتنامه دهخدا
اطناب . [ اِ ] (ع مص ) سخت وزیدن باد در غبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اطناب باد؛ بشدت وزیدن آن در غبار. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || پی یکدیگر رفتن شتران . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). رسیدن برخ...
-
شهاب
لغتنامه دهخدا
شهاب . [ ش ِ ] (ع اِ) درخش آتش . پاره ای از آتش . (منتهی الارب ). درخش . (لغتنامه ٔ مقامات حریری ). شعله کشیدن آتش . (برهان ). شعله ٔ آتش که زبانه کشد و یا هر درخشندگی که از آتش باشد. ج ، شُهُب ، شُهْبان ، شِهْبان ، اَشْهُب . (از اقرب الموارد). قدما ...
-
برگردیدن
لغتنامه دهخدا
برگردیدن . [ ب َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) بازپس آمدن . واپس آمدن . مراجعت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). برگشتن . (ناظم الاطباء). بازآمدن . بازگشتن . رجعت کردن . عدول کردن : برگردیدن از دین ؛ ارتداد. (یادداشت دهخدا). اِعتتاب . اًقراء. اِقورار. اِلتحاد. اً...
-
عقل
لغتنامه دهخدا
عقل . [ ع َ ] (ع اِ)خرد و دانش و دریافت یا دریافت صفات اشیاء از حسن وقبح و کمال و نقصان و خیر و شر، یا علم به مطلق امور به سبب قولی که ممیز قبیح از حسن است ، یا بسبب معانی و علوم مجتمعه در ذهن که بدان اغراض و مصالح انجام پذیر است ، یا به جهت هیئت نیک...
-
بسیار
لغتنامه دهخدا
بسیار. [ ب ِ ] (ق ، ص ) پهلوی وسیار مرکب از وس . ساختمان کلمه واضح نیست . در پارسی باستان وسی دهار «بسیار گرفته ، داشته » قیاس کنید با وسی کار پهلوی «نیبرگ 236» و رجوع به اسفا 1:2 ص 192 شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چندین و زیاد و متعدد و کثی...