کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسنه
/'asenne/
معنی
= سنان
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اسنَّة، جمعِ سنان] [قدیمی] 'asenne = سنان
-
اسنه
فرهنگ فارسی معین
(اَ س ِ نَّ) [ ع . اسنة ] (اِ.) ج . سنان ؛ دندان ها، سرهای نیزه ها، سرهای عصاها.
-
اسنه
لغتنامه دهخدا
اسنه . [ ] (اِخ ) شهرکیست خرد به آذرباذگان و بانعمت و آبادان و مردم بسیار. (حدود العالم ).
-
اسنه
لغتنامه دهخدا
اسنه . [ اَ / اِ ن َ ] (اِخ ) رجوع به اسنا شود.
-
اسنه
لغتنامه دهخدا
اسنه . [ اِ ن ِ ] (اِخ ) رجوع به اِن شود.
-
اسنه
لغتنامه دهخدا
اسنه . [ اُ ن َ / ن ِ ] (اِ) اشنان . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به اشنان شود.
-
واژههای مشابه
-
اسنة
لغتنامه دهخدا
اسنة. [ اَ س ِن ْ ن َ ] (ع اِ) ج ِ سِن ّ، بمعنی دندان . || ج ِ سنان ، بمعنی سرنیزه و عصا. (منتهی الارب ) : واز اسنه ٔ سرما و باد که هیچ جوشن دافع آن نتوانست بود، اهوال زمهریر معاینه دیدند. (جهانگشای جوینی ).
-
واژههای همآوا
-
اثنه
لغتنامه دهخدا
اثنه . [ اُ ن َ ] (ع اِ) درختان موز که انبوه و باهم پیچیده باشد. ج ، اُثُن .
-
جستوجو در متن
-
قاب
لغتنامه دهخدا
قاب . (اِخ ) قریه ای است در خاک مصر در طرف چپ رود نیل به فاصله ٔ بیست ونه هزارگزی جنوب شرقی «اسنه » و در نزدیکی خرابه های شهر قدیمی که به زبان قبطی «نخب » و به زبان یونانی «التیه » نامیده میشود قرار دارد. دارای آثار عتیقه و بعضی قبور قدیمه حاوی سرداب...
-
اخطار
لغتنامه دهخدا
اخطار.[ اَ ] (ع اِ) ج ِ خِطر. || ج ِ خَطَر. بلاها. تهلکه ها. امور عظیمه : در اخطار نفس خویش در مقاحم حتوف و اعتراض شهادت در ملاحم حروب و معارض اسنه و سیوف بسلامت برآمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).آندو گفتندش نصیحت در سمرکه مکن ز اخطار خود را بیخبر. مولوی...
-
ارهاف
لغتنامه دهخدا
ارهاف . [ اِ ] (ع مص ) ارهاف سیف ؛ تنک کردن تیغ. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تنک کردن شمشیر. (منتهی الارب ). تنک و باریک کردن شمشیر. نازک گردانیدن و تیز کردن کارد و غیره . باریک دم کردن تیغ. (کنز اللغات ) : با فوجی بطل از روی بطر، بطرّ و تثقیف رما...
-
غور ملح
لغتنامه دهخدا
غور ملح . [ غ َ رُ م َ ل َ ] (اِخ ) آبی است متعلق به بنی عدویه . هیش بن شراحیل مازنی مازن بنی عمروبن تمیم گوید : فان قتلت اخی ، اذ حم ّ مقتله فلست اوّل عبدربّه قتلالقیته طیباً نفساً بمیتته لما رأی الموت لانکساً ولا وکلاو قد دعوتک یوم الغور من ملح ال...