کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسمش را در لیست نوشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسمش را در لیست نوشت
دیکشنری فارسی به عربی
أدرَجَ اسمَهُ في قائمَة
-
جستوجو در متن
-
أدرَجَ اسمَهُ في قائمَة
دیکشنری عربی به فارسی
نامش را در ليست … وارد کرد , اسمش را در ليست نوشت
-
نامش را در لیست … وارد کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أدرَجَ اسمَهُ في قائمَة
-
potential flow
شارش پتانسیلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] شارش ناچرخان سیالی که در آن سرعت سیال را میتوان بهصورت گرادیان یک تابع نردهای نوشت
-
کامدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: kāmdin) (در اعلام) نام دستورِ [وزیر] ' برزو قیام الدین ' که نسخهی بسیار خوبی از زراتشنامه را نوشت و از روی همان نسخه زراتشنامه به انگلیسی ترجمه شده است .
-
صاحب برید
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ) [ ع - فا. ] (اِمر.)فرستندة پیک و قاصد. کسی که وقایع هر جایی را که در آن بوده می نوشت و برای پادشاه می فرستاد.
-
رحوم
لغتنامه دهخدا
رحوم . [ رَ ] (اِخ ) قاضی که نامه ای به ارتخشتای پادشاه نوشت که کار تعمیر دیوارها و هیکل اورشلیم را در تأخیر اندازد. (قاموس کتاب مقدس ).
-
موصل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] movassal ۱. (ادبی) در بدیع، شعری که تمام حروف یک مصراع یا بیت آن قابل اتصال باشد و بتوان آنها را سر هم نوشت؛ متصلالحروف.۲. [قدیمی] پیوسته؛ متصل.
-
خشنی
لغتنامه دهخدا
خشنی . [ خ ُ ش َ ] (اِخ ) عبدالملک بن غصن الخشنی ، مکنی به ابومروان ، فاضل اندلسی . صاحب شعر و نثر بود. وی از وادی الحجاره برخاست و مأمون بن ذی النون صاحب طلیطله او را از کار برکنار کرد و بحبس انداخت و خشنی در زندان کتاب «السجن و المسجون و الحزن و ا...
-
خانوردان
لغتنامه دهخدا
خانوردان . [ ن ُ وَ ] (اِخ ) نام ناحیتی بوده است بشرقی بغداد و منسوب به وردان بن سنان یکی از سرداران ابومنصور. این سردار ریش انبوه داشته و می گویند ابن عیاش که مردی کوسه و تنگ مو بوده در حوائج خود بمنصور نامه نوشت و در آخر آن نگاشت : خوب است امیرالمو...
-
هاشمی
لغتنامه دهخدا
هاشمی . [ ش ِ ] (اِخ ) عبداﷲبن اسماعیل . از امرای بنی عباس در قرن چهارم هجری که به زهد و پارسائی معروف بود. وی رساله ای به دوستش عبدالمسیح بن اسحاق الکندی که نصرانی متعصبی بود، نوشت و ضمن آن وی را به دین اسلام دعوت کرد. عبدالمسیح نیز رساله ای در جواب...
-
القول بالموجب
لغتنامه دهخدا
القول بالموجب . [ اَ ق َ ل ُ بِل ْ ج ِ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) عبارتست ازاینکه لفظی که در کلام شخصی واقع شده است همان را بخلاف مراد او گویند بشرطی که آن لفظ احتمال معنی منقول را داشته باشد. مثال : زید اسبی به عمرو فروخته بود چون عیبی داشت مسترد گردید، با...
-
اعجم قلی ترکمان
لغتنامه دهخدا
اعجم قلی ترکمان . [ اَ ج َ ق ُ ی ِ ت ُ ک َ ] (اِخ ) شاعری است که اصل وی ازشیراز است و در هندوستان بدنیا آمده است . صاحب مرآت الخیال آرد: شیرازی الاصل است و در هندوستان متولد شده [و] ترکمان تخلص میکند. جوان خوش رو و خوش گو و خوشخوو خوش خلق و خوش صحبت ...
-
صدرالدین
لغتنامه دهخدا
صدرالدین . [ ص َ رُدْ دی ] (اِخ ) فارسی . وی از خوشنویسان معروف ایران و از مردم خراسان است . در خط ثلث و نسخ شهرت داشت و در 909 هَ . ق . نسخه ای از مصحف شریف نوشت و معانی قرآن را در بین سطرها بخط ریز و رنگ سرخ و تفسیرفارسی آن را در حاشیه نگاشته این م...