کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسماعیلیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسماعیلیان
لغتنامه دهخدا
اسماعیلیان . [ اِ ] (اِخ ) از مزارع انارک یزد است .
-
اسماعیلیان
لغتنامه دهخدا
اسماعیلیان . [ اِ ] (اِخ ) رجوع به اسماعیلیه شود : من چو اسماعیلیانم بی حذربل چو اسماعیل از آزادم زسر. مولوی .و رجوع به فهرست تاریخ گزیده و فهرست رودکی تألیف نفیسی ج 3 شود.
-
جستوجو در متن
-
خیال
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - گمان ، وهم . 2 - آنچه که در خواب دیده شود. 3 - یکی از حدود اسماعیلیان .
-
مأذون
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - اجازه داده شده . 2 - یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان .
-
اله پسین
لغتنامه دهخدا
اله پسین . [ ] (اِخ ) قلعه ای از اسماعیلیان نزدیک طالقان . (یادداشت مؤلف ).
-
اسماعیل
فرهنگ نامها
(تلفظ: esmāeil) (عبری) به معنی ' مسموع از خدا ' ؛ (در اعلام) پسر ابراهیم نبی (ع) و هاجر که جد اسماعیلیان یا عرب است.
-
هامون دز
لغتنامه دهخدا
هامون دز. [ دِ ] (اِخ ) یکی از قلاع اسماعیلیان بود که خورشاه به امر هولاکو خراب کرد. (یادداشت مؤلف ).
-
اساس
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پی ، بنیاد، شالوده . 2 - یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان .
-
حجت
فرهنگ فارسی معین
(حُ جَّ) [ ع . حجة ] (اِ.) 1 - دلیل ، برهان . 2 - سبب ، موجب . 3 - یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان .
-
داعی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) 1 - کسی که مردم را به دین خود دعوت کند. 2 - دعا کننده . 3 - یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان . ج . دعاة .
-
سیدنا
لغتنامه دهخدا
سیدنا. [ س َی ْ ی ِ دِ ] (اِخ ) لقبی است که پیروان حسن صباح بدو داده اند. رجوع به حسن و اسماعیلیان شود.
-
ابوعبیدة
لغتنامه دهخدا
ابوعبیدة. [ اَ ع ُ ب َ دَ ] (اِخ ) فدائی . یکی از اسماعیلیان . وی آقسنقر حاکم مراغه را528 هَ . ق . بکشت .
-
داعی الدعاة
فرهنگ فارسی معین
(یَ دَّ) [ ع . ] (اِمر.) یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان ، که رییس مجلس دعوت بوده و روزهای معینی در هفته تشکیل می شد. این مقام پایین تر از «امام » و بالاتر از «داعی کبیر» بود.
-
حشاشین
لغتنامه دهخدا
حشاشین . [ ح َش ْ شا ] (اِخ ) لقب پیروان حسن صباح و گاه مطلق اسماعیلیان . سبعیان . باطنیان . هفت امامیان . قرمطیان . ملحدان . فاطمیان . اسماعیله . قرامطه . ملاحده . باطنیه . فاطمیة. سبعیة. رجوع به اسماعیلیه شود.