کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسلاو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسلاو
/'eslāv/
معنی
۱. شاخهای از اقوام هندواروپایی، شامل روسها، لهستانیها، چکها، کرواتها، و اسلوونها.
۲. زبانی از خانوادۀ زبانهای هندواروپایی، از شاخۀ بالتو ـ اسلاوی، شامل زبانهای روسی، اوکراینی، بلغاری، و لهستانی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
Slav
-
جستوجوی دقیق
-
اسلاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: slave] 'eslāv ۱. شاخهای از اقوام هندواروپایی، شامل روسها، لهستانیها، چکها، کرواتها، و اسلوونها.۲. زبانی از خانوادۀ زبانهای هندواروپایی، از شاخۀ بالتو ـ اسلاوی، شامل زبانهای روسی، اوکراینی، بلغاری، و لهستانی.
-
جستوجو در متن
-
Slav
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسلاو، از نژاد اسلاو، اسلاو زبان
-
سقلابی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سقلاب، ناحیهای در اروپای شرقی) [معرب، مٲخوذ از فرانسوی] ‹صقلابی› [قدیمی] sa(e)qlāb از مردم سقلاب؛ اسلاو.
-
روس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اروس، ارس› rus قومی ساکن روسیه از نژاد اسلاو.
-
Slavic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسلاویک، زبان اسلاوی، وابسته بنژاد اسلاو
-
Serb
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صرب، قوم صرب از نژاد اسلاو، صربستانی
-
پان اسلاویسم
لغتنامه دهخدا
پان اسلاویسم . [ اِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) عقیده ٔ سیاسی اتحاد ملل اسلاو (صقلاب ).
-
پچ
لغتنامه دهخدا
پچ . [ پ ِ ] (اِخ ) نامی است که آرناؤدها و ملل اسلاو به قصبه ٔ ایپک دهند. رجوع به ایپک شود.
-
خروات
لغتنامه دهخدا
خروات . [ خ ُ رُ ] (اِخ ) نام دیگر کروات که ناحیتی است در جنوب اسلاو. (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به کروات شود.
-
کاتار
لغتنامه دهخدا
کاتار. (اِخ ) از کلمه ٔ یونانی به معنی تصفیه شده ها. فرقه ای از زنادقه در قرون وسطی از اصل اسلاو که در فرانسه به صورت «البیژوا» درآمدند. آثار مانویت در این فرقه دیده میشود.
-
چک
لغتنامه دهخدا
چک . [ چ ِ ] (اِخ ) نام تیره ای از نژاد اسلاو. نامی که اسلاوهای بوهم بخود دهند . || نام زبانی که مردم بوهم و مراوی و سیلزی بدان تکلم کنند. و رجوع به چکسلواکی شود.
-
سقلابی
واژهنامه آزاد
(صفت نسبی؛ معرّب، مٲخوذ از فرانسوی) [sa(e)qlāb] از مردم سقلاب؛ اسلاو؛ منسوب به سقلاب، ناحیه ای در اروپای شرقی؛ صقلابی (قدیمی). (رک فرهنگ عمید)
-
بلغار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) 1 - هر یک از ساکنان بومی کشور بلغارستان یا فرزندانشان . 2 - قومی از نژاد اسلاو. 3 - قومی از نژاد ترک که در سده های اول میلادی به دشت های روسیه رانده شدند. 4 - هر یک از افراد آن قوم .
-
بارس
لغتنامه دهخدا
بارس . (اِخ ) بارسمبورغ . نام قصبه ٔ مرکز ایالتی به همین نام در مجارستان ، بر نهر غران در 6 هزارگزی شمال غربی لونج واقع گشته است . در گذشته موقع بسیار استواری داشته ، ایالتش 142000 تن نفوس دارد که از نژادهای مجار و اسلاو و ژرمن ترکیب یافته اند. (از ق...