کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسقیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسقیه
لغتنامه دهخدا
اسقیه . [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ سِقاء. (دهار). ج ِ سِقاء، بمعنی مَشک شیر و آب . (منتهی الارب ). || ج ِ سقی ، بمعنی آب خورده و سیراب و کشت آب پاشیده و مانند آن . (منتهی الارب ). || نصیب های آب . || ج ِ سقی ّ، بمعنی ابر بزرگ قطره . (منتهی الارب ). ابرهای...
-
واژههای همآوا
-
اسقیح
لغتنامه دهخدا
اسقیح . [ ] (اِخ ) مؤلف مجمل التواریخ و القصص (در ذکر پادشاهان هندوان و نسب آنان ) گوید : پس فارک بر سان عم پادشاهی کرد سی سال ، ازبعد او پسرش اسقیح بنشست مردی باسیاست و عدل بیست سال . چون وی سپری گشت پسرش شهدانیق ، پادشاه شد. (مجمل التواریخ ص 115، ...
-
جستوجو در متن
-
سقاء
لغتنامه دهخدا
سقاء. [ س ِ ] (ع اِ) مَشک شیر و آب . ج ، اَسْقیة، اَسْقیات ، اَساقی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
ابر
لغتنامه دهخدا
ابر.[ اَ ] (اِ) مه دروا در جو که بیشتر به باران بدل شود. سحاب . سحابه . میغ. غیم . غمام . غمامه . عنان . (دهار). بارقه . مزن . غین . توان . عارض . اسهم : درخش ار نخندد بگاه بهارهمانا نگرید چنین ابر زار. ابوشکور.پوپک دیدم بحوالی سرخس بانگک بربرده به ا...