کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسقف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسقف
/'osqof/
معنی
پیشوا، خطیب، و واعظ عیسوی، بالاتر از کشیش.
〈 اسقف اعظم: اسقفی که بر سایر اسقفهای یک ناحیه ریاست دارد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
کشیش، مطران
دیکشنری
bishop, patriarch, Pontiff, prelate
-
جستوجوی دقیق
-
اسقف
واژگان مترادف و متضاد
کشیش، مطران
-
اسقف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: اَساقِفَة] 'osqof پیشوا، خطیب، و واعظ عیسوی، بالاتر از کشیش.〈 اسقف اعظم: اسقفی که بر سایر اسقفهای یک ناحیه ریاست دارد.
-
اسقف
فرهنگ فارسی معین
(اُ قُ) [ معر. ] ( اِ.) از یونانی گرفته شده به معنای پیشوای عیسوی که مرتبه اش از کشیش بالاتر است .
-
اسقف
لغتنامه دهخدا
اسقف . [ اَ ق َ ] (ع ص ) دراز با کژی . (منتهی الارب ). دراز خمیده . دراز کج . (تاج المصادر بیهقی ). || مرد درازبالا یا بزرگ استخوان . || شتر بی پشم . || شترمرغ کژگردن . مؤنث : سَقْفاء (در همه ٔ معانی ). (منتهی الارب ).
-
اسقف
لغتنامه دهخدا
اسقف . [ اَ ق ُ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). موضعی در بادیه و در آن یکی از جنگهای عرب وقوع یافت . عنتره راست :فان یک عزّ فی قضاعة ثابت فان لنا برحرحان و اسقف .ای لنا فی هذین الموضعین مجد. و ابن مقبل راست :و اذا رأی الورّاد ظل باسقف یوماً کیو...
-
اسقف
لغتنامه دهخدا
اسقف . [ اُ ق َ ] (ع ص ) دراز با کژی . (منتهی الارب ).
-
اسقف
لغتنامه دهخدا
اسقف . [ اُ ق ُ / اُ ق ُف ف ] (معرب ، ص ، اِ) (از یونانی ِ اِپیسکُپُس ) رئیس ابرشیة.رئیس اسقفیه . حاکم ترسایان . (مهذب الاسماء). مقامی دینی مسیحی پس از مطران که در هر شهری بوده است . (مفاتیح ) (محمودبن عمر). خطیب و واعظ نصاری که انجیل بخواند و عالم د...
-
اسقف
دیکشنری عربی به فارسی
اسقف , پيل
-
اسقف
دیکشنری فارسی به عربی
اسقف
-
واژههای مشابه
-
اسقف نشین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'osqofnešin قلمرو ریاست یک اسقف.
-
اسقف نشین
لغتنامه دهخدا
اسقف نشین . [ اُ ق ُ ن ِ ] (اِ مرکب ) حوزه ای که ریاست روحانی آن با یک اسقف باشد.
-
اسقف اعظم
دیکشنری فارسی به عربی
رييس الاساقفة ، رئيس الأساقفة
-
قلمرو اسقف
دیکشنری فارسی به عربی
ابرشية
-
اسقف نشین
دیکشنری فارسی به عربی
ابرشية