کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسقاط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسقاط
/'esqāt/
معنی
۱. افکندن؛ انداختن.
۲. خطا کردن در سخن.
۳. ساقط شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ازکارافتاده، خراب، داغان، فرسوده، کهنه، مندرس ≠ نو
فعل
بن گذشته: اسقاط کرد
بن حال: اسقاط کن
دیکشنری
scrap, junk, old hat, rattletrap, stuff, wreck
-
جستوجوی دقیق
-
اسقاط
واژگان مترادف و متضاد
ازکارافتاده، خراب، داغان، فرسوده، کهنه، مندرس ≠ نو
-
اسقاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esqāt ۱. افکندن؛ انداختن.۲. خطا کردن در سخن.۳. ساقط شدن.
-
اسقاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَسقاط، جمعِ سَقَط] 'e(a)sqāt = سَقَط
-
اسقاط
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ سقط ؛ کالاهای بد، دور انداختنی ها.
-
اسقاط
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) افکندن ، انداختن . 2 - حذف کردن ، از قلم انداختن . 3 - (اِمص .) فرسودگی .
-
اسقاط
لغتنامه دهخدا
اسقاط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سَقَط. متاعها و رختهای زبون و پست .
-
اسقاط
لغتنامه دهخدا
اسقاط. [ اِ ] (ع مص ) افکندن . (ترجمان القرآن سید جرجانی ). بیفکندن . (تاج المصادر بیهقی )(مؤید الفضلاء) (زوزنی ). انداختن . (غیاث ). مساقطة. (زوزنی ). انزلاق . برافکندن : حل و عقد و اثبات و اسقاط بدو باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 507). - اسقاط جنین ...
-
اسقاط
دیکشنری عربی به فارسی
بي نتيجگي , عدم توفيق , حادثه ناگوار , سقط جنين غير عمدي
-
واژههای مشابه
-
اسقاط اضافات
لغتنامه دهخدا
اسقاط اضافات . [ اِ طِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اِسقاطِ اعتبارات . عبارتست از اعتبار یگانگی ذات در همگی ذرّات عالم امکان و چنین معنیی را توحید حقیقی گویند، چنانچه گوینده ای این معنی را بنظم آورده و گوید که :نکوگوئی نکو گفته ست بالذات که التوحید ...
-
اسقاط شدن
لغتنامه دهخدا
اسقاط شدن . [ اِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فرسوده شدن . فرسودگی . (فرهنگستان ).
-
اسقاط کردن
لغتنامه دهخدا
اسقاط کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سقط کردن . افکندن . ساقط کردن .
-
إسقاط الحکم
دیکشنری عربی به فارسی
براندازي رژيم
-
hull loss accident
سانحۀ اسقاطگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] سانحهای که در پی آن هواگَرد اسقاطی به شمار آید
-
ملازمه با اسقاط
واژهنامه آزاد
دورکردن یا سا قط کردن دو موضوع مشابه به هم پیوسته