کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آه و اسف
فرهنگ گنجواژه
افسوس.
-
افسوس و اسف
فرهنگ گنجواژه
تأسف.
-
واژههای همآوا
-
عسف
لغتنامه دهخدا
عسف . [ ع َ ] (ع اِ) دم مرگ . (منتهی الارب ). مرگ : فرّق بینهما العسف ؛ مرگ بین آن دو جدایی انداخت . (از اقرب الموارد). || قدح بزرگ . (منتهی الارب ). قدح ضخیم و ستبر. ج ، عُسوف . (از اقرب الموارد) : قال زید [ بن ثابت ] فواﷲ لنقل جبل من الجبال ماکان ا...
-
عسف
لغتنامه دهخدا
عسف . [ ع َ ] (ع مص ) میل نمودن ، و بیراه رفتن ،و دست و پا زدن بر زمین ، و سیر کردن بی راهه و بی فکر و بی هدایت . (از منتهی الارب ): عسف الطریق و عن الطریق ؛ از راه دور شد و از آن عدول کرد، و گویند یعنی آن را بدون رهنمایی و هدایت طی کرد. (از اقرب الم...
-
عصف
لغتنامه دهخدا
عصف . [ ع َ ] (ع اِ) سبزه و برگ کشت .(منتهی الارب ). برگ کشت . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). برگ درخت و گیاه . (مخزن الادویة). ورق زرع . (اقرب الموارد) : و الحب ذو العصف و الریحان (قرآن 12/55)؛ و دانه دارای برگ و رستنیی خوشبوی . فجعلهم کعصف مأکول ...
-
عصف
لغتنامه دهخدا
عصف . [ ع َ ] (ع مص ) سخت وزیدن باد. (از منتهی الارب ) (دهار). باد سخت جستن . (تاج المصادر بیهقی ). سخت جستن باد. (المصادر زوزنی ): عصفت الریح ؛ باد سخت شد، و چنین بادی را عاصف و عاصفة گویند. (از اقرب الموارد). عُصوف . و رجوع به عصوف شود : فالعاصفات ...
-
آصف
فرهنگ نامها
(تلفظ: āsef) (عربی از عبری) آصف [ابن برخیا] ، نام دبیر یا وزیر حضرت سلیمان نبی (ع) که در قرآن کریم ذکر آن رفته است ؛ (در قدیم) عنوان و لقبی بوده برای وزیران.
-
اصف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'asaf = کَبَر
-
آصف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مٲخوذ از عبری] [قدیمی، مجاز] 'āsa(e)f لقب وزیر دانا و باتدبیر: ◻︎ عنده علم بباید صفت آصف را / آصفی چون کند آن خواجه که نادان باشد؟ (کمالالدین اسماعیل: ۴۸). Δ دراصل نام پسر برخیا و وزیر سلیمان نبی بوده است که گفتهاند بر علوم غ...
-
آصف
لغتنامه دهخدا
آصف . [ ص َ ] (اِخ ) پسر برخیا. نام وزیر یا دبیر سلیمان نبی و یا دانشمندی از بنی اسرائیل ، و گویند این همان کس است که علمی از کتاب داشت و در قرآن کریم ذکر آن رفته است . و او تخت بلقیس سبا را از دوماهه راه بکمتر از لمح بصرو چشم زخمی در پیشگاه سلیمان ح...
-
آثف
لغتنامه دهخدا
آثف . [ ث ِ ] (ع ص ) پس رو. (مهذب الاسماء). تابع.
-
اثف
لغتنامه دهخدا
اثف . [ اَ ] (ع مص ) اِثْفاء. دیگ را بر دیگپایه نهادن . دیگپایه کردن دیگ را. (تاج المصادر). بار کردن دیگ . بار گذاشتن دیگ . || پیروی کسی کردن . || راندن و دفع کردن کسی را. || طلب کردن . || از پی فراهم شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
اثف
لغتنامه دهخدا
اثف . [ اَ ث ِ ] (ع ص ) پیرو. || ثابت .
-
اصف
لغتنامه دهخدا
اصف . [ اَ ص َ ] (ع اِ) بمعنی کَبَر که ثمره ٔ نباتی است از سپیاری درازتر و مزه ٔ آن ترش . (از شروح نصاب و کنز) (غیاث ) (آنندراج ). نباتی که آنرا کبر گویند : معنی از اشتقاق دور افتادکز صلف کبر و از اصف کبر است . خاقانی (از جهانگیری ).کور. کبر. (مهذب ا...
-
عَصْفِ
فرهنگ واژگان قرآن
سبوس - غلاف و پوسته دانههاي خوراکي نظير گندم و جو و برنج - برگ زراعت - کاه (عصف ماکول به معناي برگ زراعتي مثلا گندم است که دانههايش را خورده باشند ، و نيز به معناي پوست زراعتي است مانند غلاف نخود و لوبيا ، که دانهاش را خورده باشند يا منظور کاه جوي...