کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسفیداج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسفیداج
/'esfidāj/
معنی
= سفیداب
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسفیداج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: اسپیداب] [قدیمی] 'esfidāj = سفیداب
-
اسفیداج
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ معر. ] (اِمر.) = سپیتاگ . اسپیدگ . سپیده : نک سفیداب .
-
اسفیداج
لغتنامه دهخدا
اسفیداج . [ اِ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب سفیداب یا سفیدا، چه در کلمه ای که آخر آن الف باشد در حالت تعریب جیم زیاده کنند و در عرف آنرا سفیده ٔ کاشغری گویند. (غیاث ). اسفیذاج ، بالکسر؛ سپیده و معرّب آن است ، و آن خاکستر قلعی است و اسرب ، اذا شدّد علیه ا...
-
واژههای مشابه
-
اسفیداج ارزیز
لغتنامه دهخدا
اسفیداج ارزیز. [ اِ ج ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سفیداب قلعی .
-
اسفیداج محروق
لغتنامه دهخدا
اسفیداج محروق . [ اِ ج ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرنج . اسرنج . سُنج .زرقون . زنجفر. سندوقس . (برهان ). اسلیقون . سلیقون .
-
اسفیداج الجصاصین
لغتنامه دهخدا
اسفیداج الجصاصین . [ اِ جُل ْ ج َص ْ صا ] (ع اِ مرکب ) بفارسی سفیداب یزدی نامند و آنرا از سنگ براق صفایحی گچ و امثال آن در یزد و نواحی اصفهان بعمل می آورند. جالی و رافع آثار چربی و صاف کننده ٔ بشره و قاطع نزف الدّم جراحات تازه و رعاف و طلاءِ او با آب...
-
اسفیداج الرصاص
لغتنامه دهخدا
اسفیداج الرصاص . [ اِ جُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) باروق . سفیداب قلعی .
-
جستوجو در متن
-
اسفیداگ
لغتنامه دهخدا
اسفیداگ . [ اِ ] (اِ مرکب ) اسفیداج . (شعوری ). رجوع به اسفیداج شود.
-
اسفیداب
لغتنامه دهخدا
اسفیداب . [ اِ ] (اِ مرکب ) رجوع به سفیداب و اسفیداج شود.
-
فسمونیون
لغتنامه دهخدا
فسمونیون . [ ] (معرب ، اِ) اسفیداج اسرب است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
باروق
لغتنامه دهخدا
باروق . (معرب ، اِ) بلغت رومی سفیداب قلعی را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (دِمزن ). مأخوذ از یونانی سفیداب قلعی . (ناظم الاطباء). غمنَه . (کازیمیرسکی ) اسفیداج الرصاص . نام دوائی است که نامهای دیگرش اسفیداج و سفیداب است . لفظ مذکور از زبان عبرانی است ...
-
سبیداج
لغتنامه دهخدا
سبیداج . [ س َ ] (معرب ، اِ)اسفیداج . اسفناج . اسبناخ . اسفناغ . (دزی ج 1 ص 631).
-
فسمین
لغتنامه دهخدا
فسمین . [ ] (معرب ، اِ) فسمونیون . اسفیداج سرب . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فسمونیون است .