کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسفندیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [اِ ف َ ] (اِخ ) ابن بشتاسب . رجوع به اسفندیار شود.
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [اِ ف َ ] (اِخ ) ابن وشتاسف . رجوع به اسفندیار شود.
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار.[ اِ ف َ ] (اِخ ) مهتر آذربایجان بزمان عمر خلیفه ٔ ثانی . حمداﷲ مستوفی گوید : عمر خطاب بکربن عبداﷲ را با امرا و سپاه فراوان بجانب آذربایجان فرستاد، آنجا با سپاه عجم مهترشان اسفندیار جنگ کرد، اسفندیار اسیر شد، او را مقید داشتند تا دیگران رام ...
-
واژههای مشابه
-
کلو اسفندیار
لغتنامه دهخدا
کلو اسفندیار. [ ک ُ اِ ف َ ] (اِخ )چهارمین امیر از امرای سربداران که پس از قتل محمد آی تیمور به امارت رسید و چون اصل و نسب و فضل و ادب نبود دست به ظلم و تعدی گشود تا سرانجام سربداران ازحکومتش متنفر گشتند و چنانکه محمد آی تیمور را کشته بودند او را نیز...
-
ابن اسفندیار
لغتنامه دهخدا
ابن اسفندیار. [ اِ ن ُ اِ ف َ ] (اِخ ) محمدبن حسن . مورخ ایرانی ، صاحب تاریخ طبرستان . از شرح زندگانی او چیزی در دست نیست جز همانکه خود در مقدمه ٔ تاریخ ذکر کرده است . او در سال 606 هَ .ق . هنگام کشته شدن رستم بن اردشیر فرمانفرمای طبرستان در بغداد بو...
-
پور اسفندیار
لغتنامه دهخدا
پور اسفندیار. [ رِ اِ ف َ ] (اِخ ) مراد بهمن پسر اسفندیار است : چنین گفت من پور اسفندیارسر راستان بهمن نامدار.فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
اسپندیار
فرهنگ نامها
(تلفظ: espand yār) (اوستایی) (= اسفندیار) ، ← اسفندیار.
-
سفندیار
لغتنامه دهخدا
سفندیار. [ س ِ ف َ ] (اِخ ) اسفندیار : راست گفتی سفندیارستی برنهاده کلاه و بسته کمر. فرخی .رجوع به اسفندیار شود.
-
ارمز
لغتنامه دهخدا
ارمز. [ اُ م ُ ] (اِخ ) پسر اسفندیار. (برهان قاطع). پسرزاده ٔ اسفندیار. (شعوری ).
-
بهزاد
لغتنامه دهخدا
بهزاد. [ ب ِ ] (اِخ ) اسفندیار. (ناظم الاطباء).
-
پشوتن
فرهنگ نامها
(تلفظ: pašutan) فداکار ؛ (در اعلام) (در شاهنامه) نام پسر گشتاسب و برادر اسفندیار.
-
سپندیات
لغتنامه دهخدا
سپندیات . [ س ِ پ َ ](اِخ ) رجوع به اسپندیار، سپندیار و اسفندیار شود.
-
وشتاسب
لغتنامه دهخدا
وشتاسب . [ وَ ] (اِخ ) گشتاسب پدر اسفندیار. (آنندراج ). رجوع به گشتاسب شود.
-
گشسب
لغتنامه دهخدا
گشسب . [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) همان گشتاسب است که پدر اسفندیار روئین تن باشد. (برهان ). همان گشتاسب شاه پسر لهراسب است که اسفندیار پسر اوست و آئین زردشت پسندیده . (آنندراج ). رجوع به گشتاسب شود.