کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسفندیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسفندیار
معنی
(اِ فَ) [ په . ] ( اِ.) نام یکی از قهرمانان شاهنامه .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسفندیار
فرهنگ نامها
(تلفظ: esfand yār) (اوستایی) مقدس آفریده یا آفریدهی (خرد) پاک ؛ (در اعلام) پسر گشتاسب که به روئینتن معروف بود و در نبرد با رستم از پای در آمد.
-
اسفندیار
فرهنگ فارسی معین
(اِ فَ) [ په . ] ( اِ.) نام یکی از قهرمانان شاهنامه .
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) (امیر یوسف ...) خوندمیر پس از وصف محاربه ٔ بدیعالزمان میرزا با سلطان حسین میرزا و شکست بدیعالزمان گوید: بدیعالزمان میرزا از مقابله و مقاتله عاجز شده از راه پرسین بطرف جبال غور توجه فرمود و فوجی از امرا و لشکریان خاقان مظفر...
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) (امیر...) یکی از امرای شاه منصور در شوشتر. حمداﷲ مستوفی قزوینی گوید: حضرت جهانگشای [ امیر تیمور ] از راه سمره بجانب شوشتر توجه فرمود، در راه هر کجا که احشام لر و کرد تمرد می نمودند بتاخت و غارت ایشان حکم نافذ می شد، تا در ...
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) (کلو...) رجوع به کلو اسفندیار شود.
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) ابن گشتاسب (گشتاسف ). رجوع به اسفندیار شود.
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) ابن موثق . از مردم بوسنج (پوشنگ ) هرات . (تاج العروس ).
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) ترکمان . یکی از امرای بدیعالزمان میرزای تیموری . (حبیب السیر جزو 3 از ج 3 ص 293).
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) در اوستا سپنتوداته و در پهلوی سپنت دات ، مرکب از دو جزء: جزء اول سپنتو بمعنی مقدس و جزء دوم داته از مصدر دا بمعنی آفریدن ؛ جمعاً یعنی آفریده ٔ (خرد) پاک و بدین معنی درفروردین یشت بند 93 و ویسپرد کرده ٔ 19 بند 1 آمده . و هم...
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) دوازدهمین از خانان اوزبک خیوه (از 1032 تا 1053 هَ .ق .). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 250).
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر واقع در 46000 گزی جنوب خاوری دیلم کنار راه فرعی دیلم به هندیجان ، دارای 20 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). || موضعی میان ممسنی و شبانکاره دو فرسخ بیشتر شمالی احمد...
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیهوک بخش طبس شهرستان فردوس ، واقع در 130000 گزی جنوب خاوری طبس ، سر راه مالرو عمومی دوبک . کوهستانی گرم . سکنه 533 تن . آب آن از قنات . محصولات آنجا غلات ، خرما، گاورس ، پنبه ، میوه . شغل اهالی زراعت . راه آ...
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [ اِ ف َ ] (اِخ ) موضعی در طبرستان ، یکی از مواضع استقرار عساکر ابوخزیمه . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 165 بخش انگلیسی ).
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [ اِ ف َ ](اِخ ) موضعی در مشرق سبزپوشان (نواحی خلیج فارس ).
-
اسفندیار
لغتنامه دهخدا
اسفندیار. [ اِ ف َ] (اِخ ) چهارمین از امرای سربداران (از 746 تا 747 هَ .ق .). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 224).