کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسفل السافلین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
اسفلالسافلین
واژگان مترادف و متضاد
۱. جهنم، درک، دوزخ ۲. ضلالت، گمراهی
-
جستوجو در متن
-
ابوالحسن حشوی
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن حشوی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ح َش ْ ] (اِخ ) از قدمای حکماست و او سعی در تطبیق شرع با حکمت داشت . چنانکه در یکی از مصنفات خود گوید مراد از قلم عقل و از لوح نفس و از عرش فلک اعظم و از کرسی فلک ثوابت و از سماوات سبع، افلاک سبعه ٔ سیاره و از ا...
-
بالانه
لغتنامه دهخدا
بالانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) بالان . دهلیزخانه . (برهان قاطع)(فرهنگ شعوری ج 1 ص 192) (آنندراج ). حکیم سنایی به قوام الدین نوشته است : تخت و تاج خواص در بالای علیین منتظر قدر اوست ، در بالانه ٔ اسفل السافلین چکار دارد؟ (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192) (فرهنگ...
-
بجدل
لغتنامه دهخدا
بجدل . [ ب َ دَ ] (اِخ ) ابن سلیم . مردی از عرب آنکه انگشت امام حسین (ع ) را پس از کشته شدن برید تا انگشتری بیرون کند : دیگری از آن جمله [ از قتله ٔ حضرت حسین ] بجدل بن سلیم است که طمع در خاتم امام حسین (ع ) کرده بود و مختار فرمود که دست و پای او را ...
-
درک
لغتنامه دهخدا
درک . [ دَ رَ/ دَ ] (ع مص ، اِ) دررسیدن . (منتهی الارب ). لحاق و رسیدن به چیزی . (از اقرب الموارد و ذیل آن ) : لاتخاف دَرَکاً و لاتخشی . (قرآن 20 / 77)؛ بیم نداری [ ای موسی ] از دریافتن و رسیدن [ قوم فرعون ] و نمی ترسی . || بدست آوردن حاجت ، گویند: ا...
-
ملائکه
لغتنامه دهخدا
ملائکه . [ م َ ءِ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، فرشتگان . (ناظم الاطباء).فرشتگان . جمع ملک است . در اصل ملائک بود تاء به جهت تأکید معنی جمع زیاده کرده اند چنانکه ملاحده جمع ملحد و صیاقله جمع صیقل . (غیاث ) (آنندراج ). ملائکة : چنانکه ابلیس را ...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) نجار. در قصص الانبیاء آمده است . قصه ٔ کشتن یحیی : قال اﷲتعالی : واضرب لهم مثلا اصحاب القریة. (قرآن 36 / 13). گویند آن شهر را نام انطاکیه بود از زمین موصل و آنان سه پیغمبر بودند: یکی را نام صدوق و دیگری صلوم [ و دیگرصادق ] ....