کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسفرود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسفرود
/'esfarud/
معنی
پرندهای کوچک با پرهای سیاه و خاکستری که در صحرا لای بوتههای خاردار لانه میسازد و آن را برای گوشتش شکار میکنند؛ سنگخواره؛ سنگخوارک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسفرود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسپرود، اسفهرود، سفرود، اسپرو› (زیستشناسی) 'esfarud پرندهای کوچک با پرهای سیاه و خاکستری که در صحرا لای بوتههای خاردار لانه میسازد و آن را برای گوشتش شکار میکنند؛ سنگخواره؛ سنگخوارک.
-
اسفرود
فرهنگ فارسی معین
(اِ فَ) ( اِ.) سنگ خوارک ، پرنده ای کوچکتر از کبک با پرهای سیاه و خاکستری ، ابفهرود نیز گویند.
-
اسفرود
لغتنامه دهخدا
اسفرود. [ اِ ف َ ] (اِ) سنگ خوارک باشد و آن پرنده ای است سیاه رنگ ببزرگی گنجشک و چند پر مانند شاخی بر سر دارد و بعربی قطا نامند. اگر استخوان او را بسوزانند و بسایند و با روغن زیت بجوشانند و بر داءالثعلب و سر کچل مالند موی برآورد. (برهان ) (جهانگیری )...
-
جستوجو در متن
-
سنگ خوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سنگخواره› (زیستشناسی) [قدیمی] sangxār = اسفرود
-
سفرود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] safrud = اسفرود
-
grebes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گرب ها، مرغابی شابه بسر، اسفرود بی دم
-
قطات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قطاة، جمع: قطا و قَطَوات و قَطَیات] (زیستشناسی) [قدیمی] qatāt پرندهای به اندازۀ کبوتر؛ اسفرود؛ سنگخواره.
-
اسفهرود
لغتنامه دهخدا
اسفهرود. [ اِ ف َ ] (اِ) سنگخواره . قطا. اسفرود. هوذه : مَفْحَص ؛ آشیان اسفهرود. (السامی فی الاسامی ).
-
سنگ خوارج
لغتنامه دهخدا
سنگ خوارج . [ س َ خوا / خا رَ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی سنگ خوارک است که اسفرود باشد و آن جانوری است کوچک و سیاه رنگ برابر به گنجشک و چند پر مثل شاخی بر سر دارد وعربان قطاة گویندش . (برهان ). اسفرود. قطاة. (ناظم الاطباء). رجوع به سنگخوار. سنگخوارک ....
-
سفرود
لغتنامه دهخدا
سفرود. [ س َ ] (اِ) مرغ سنگ خواره و به عربی قطا خوانند. (برهان ) (آنندراج ).سنگ خور. سنگ خواره . (زمخشری ). رجوع به اسفرود شود.
-
ثبج
لغتنامه دهخدا
ثبج . [ ث َب َ ] (ع اِ) میان کتف و پشت . || میانه ٔ هر چیز: ثبج بحر؛ میانه ٔ دریا و معظم بحر. || سینه ٔ سنگخوار یعنی سینه ٔ اسفرود. || مرغ حق . شب آهنگ . || مرغی است . ج ، اَثباج .
-
سنگ خوارک
لغتنامه دهخدا
سنگ خوارک . [ س َ خوا / خا رَ ] (اِ مرکب ) سنگخوار. (جهانگیری ). مرغک سنگ خوار که به عربی قطاة گویند. (برهان ) (آنندراج ). پرنده ای است از رسته ٔ ماکیان ها که در صحاری لای بوته های گون و خارها لانه میسازد و دارای پرواز مقطع و کوتاه ولی سریع میباشد پر...
-
سنگخوار
لغتنامه دهخدا
سنگخوار. [ س َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) نام مرغی است کوچک و سیاه رنگ و کاکل دارد که سنگریزه میخورد و به عربی قطاة خوانند. (برهان ). نام مرغی است که سنگ ریزه غذای آن باشد و معرب آن سنگخوارج است . (جهانگیری ). نام مرغی است که به عربی آنرا قطاة خوانند و گو...
-
حذاء
لغتنامه دهخدا
حذاء. [ ح َذْ ذا ] (ع ص ) نعلین دوز. (دهار) (مهذب الاسماء). نعلین گر. (دستور ادیب نطنزی ). کفشگر. نعل گر. کفش دوز. کفاش . اُرُسی دوز. منسوب به حذو به معنی کفش . (سمعانی ) (منتهی الارب ). ج ، حَذّأون . (منتهی الارب ). || قصیده ای که در آن تصرف حَذَذ ...