کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسف
/'asaf/
معنی
= افسوس
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
افسوس، اندوه، پشیمانی، تاسف، حسرت، دریغ
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسف
واژگان مترادف و متضاد
افسوس، اندوه، پشیمانی، تاسف، حسرت، دریغ
-
اسف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'asaf = افسوس
-
اسف
فرهنگ فارسی معین
(اَ سَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) اندوهگین شدن . 2 - حسرت خوردن . 3 - ( اِ.) اندوه شدید. 4 - افسوس ، پشیمانی .
-
اسف
لغتنامه دهخدا
اسف . [ اَ / َ-َس ْ ] (پسوند) َ-َسْف . مزید مؤخر بعض امکنه : کرسف . جوسف .
-
اسف
لغتنامه دهخدا
اسف . [ اَ س َ ] (اِ) نامی است که در مازندران به درخت لِور دهند. رجوع به لِور شود.
-
اسف
لغتنامه دهخدا
اسف . [ اَ س َ ] (اِخ ) دهی در نهروان . (منتهی الارب ). قریه ای از نواحی نهروان از اعمال بغداد قرب اسکاف . (معجم البلدان ).
-
اسف
لغتنامه دهخدا
اسف . [ اَ س َ ] (ع اِمص ) اندوه سخت . (غیاث ). بسیاری حزن : فلعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفاً. (قرآن 6/18)؛ پس بسا باشدهلاک کننده باشی خود را بر اثر آنها اگر نگرویدند به این سخن از اندوه . (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 3 ص 397).نصی...
-
اسف
لغتنامه دهخدا
اسف . [ اَ س َ ](ع مص ) اندوهگین گردیدن بر. اندهگن شدن . (زوزنی ). || دریغ خوردن . تأسف . بر گذشته حسرت آوردن . || خشم گرفتن . (زوزنی ). خشم گرفتن بر.
-
اسف
لغتنامه دهخدا
اسف . [ اَ س ِ ] (ع ص ) خشمگن . خشمگین . غضبناک . || غمگین . ج ، اَسفون . (مهذب الاسماء).
-
اسف
دیکشنری عربی به فارسی
پشيماني , افسوس , تاسف , افسوس خوردن , حسرت بردن , نادم شدن , تاثر
-
واژههای مشابه
-
اسف انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'asaf[']angiz اسفآور؛ اسفبار؛ آنچه باعث اندوه و افسوس میشود؛ دردناک.
-
اسف خوردن
لغتنامه دهخدا
اسف خوردن . [ اَ س َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) افسوس خوردن . دریغ خوردن .
-
اسف ناک
لغتنامه دهخدا
اسف ناک . [ اَ س َ ] (ص مرکب ) اسف آور. تأسّف آور. مایه ٔ تأسف .
-
اسف بار
واژهنامه آزاد
مصیبت بار ، سخت