کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسغده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسغده
معنی
(اَ سَ دِ) (ص .) ساخته ، آماده و مهیا.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسغده
فرهنگ فارسی معین
(اَ سَ دِ) (ص .) ساخته ، آماده و مهیا.
-
اسغده
لغتنامه دهخدا
اسغده . [ اَ س َ دَ / دِ ] (ن مف ) ساخته و آماده و مهیا. (برهان ). آسغده . (مؤید الفضلاء). رجوع به آسغده شود.
-
واژههای مشابه
-
آسغده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āsaqde آماده؛ مهیا: ◻︎ جایی که جنگ باشد پذرفتهایم صلح / وآنجا که صلح باشد آسغدهایم جنگ (سوزنی: لغتنامه: آسغده).
-
آسغده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āsoqde ۱. نیمسوز.۲. هیزم نیمسوخته: ◻︎ ایستاده میان گرمابه / همچو آسغده در میان تنور (معروفی: شاعران بیدیوان: ۱۴۱).
-
آسغده
فرهنگ فارسی معین
(سَ دِ) (ص مف .) آماده ، مهیا.
-
آسغده
فرهنگ فارسی معین
(سُ دِ) (ص مف .) نیم سوز، هیزم نیم سوخته .
-
آسغده
لغتنامه دهخدا
آسغده . [ س َ دَ / دِ ] (ن مف ) (از: آ، نا + سغده ، سخته یعنی سنجیده و وزن کرده ) نسنجیده و وزن ناکرده : خاطر عاطر تو غارت کردگنج آسغده ٔنهان قلم .مسعودسعد.
-
آسغده
لغتنامه دهخدا
آسغده . [ س َ دَ / دِ ] (ن مف ) ساخته . آماده . سیجیده . بسیجیده : همی بایدْت رفت و راه دور است بسغده دار یکسر شغلها را. رودکی .نشاید درون نابسغده شدن نباید که نَتْوانْش بازآمدن . ابوشکور.که من مقدمه ٔ خویش را فرستادم بدانکه آمدنم را بسغده باشد کار. ...
-
آسغده
لغتنامه دهخدا
آسغده . [ س ُ دَ / دِ ] (ن مف ) (از: آ، نا + سُغده ، سوخته ) نیم سوز : ایستاده میان گرمابه همچو آسغده در میان تنور.معروفی .
-
واژههای همآوا
-
آسغده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āsaqde آماده؛ مهیا: ◻︎ جایی که جنگ باشد پذرفتهایم صلح / وآنجا که صلح باشد آسغدهایم جنگ (سوزنی: لغتنامه: آسغده).
-
آسغده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āsoqde ۱. نیمسوز.۲. هیزم نیمسوخته: ◻︎ ایستاده میان گرمابه / همچو آسغده در میان تنور (معروفی: شاعران بیدیوان: ۱۴۱).
-
آسغده
فرهنگ فارسی معین
(سَ دِ) (ص مف .) آماده ، مهیا.
-
آسغده
فرهنگ فارسی معین
(سُ دِ) (ص مف .) نیم سوز، هیزم نیم سوخته .