کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسعار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسعار
/'asā'r/
معنی
= سِعر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
foreign exchanges
-
جستوجوی دقیق
-
اسعار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سِعر] 'asā'r = سِعر
-
اسعار
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] جِ سِعر. 1 - نرخ ها، قیمت ها. 2 - ارزها (پول بیگانه ).
-
اسعار
لغتنامه دهخدا
اسعار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سِعْر. قیمت ها. نرخها : اسعار اشعار در بازار مروت ایشان [ آل فریغون ] رواج یافته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ص 286). || ارزها (اصطلاح بانکی ) : اسعار خارجی .
-
اسعار
لغتنامه دهخدا
اسعار. [ اِ ] (ع مص ) نرخ نهادن . || برافروختن آتش . || برانگیختن جنگ . || بدی رسانیدن کسی را. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
اثعار
لغتنامه دهخدا
اثعار. [ اِث ْ ث ِ ] (ع مص ) تجسس اخبار کردن به دروغ . (منتهی الارب ): اِثّعر الرجل ؛ تَجسّس الاخبار بالکذب .
-
اصعار
لغتنامه دهخدا
اصعار. [ اِ ] (ع مص ) کژ کردن رخسار از کبر و نخوت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اصعار خدّ؛کج کردن یا برگرداندن آنرا از نگریستن بمردم برای خوار شمردن آنان از کبر. و چه بسا که این امر خلقةً باشد. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). تصعیر. ...
-
جستوجو در متن
-
سعر
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] (اِ.) نرخ ، ج . اسعار.
-
سعر
لغتنامه دهخدا
سعر. [ س ِ ] (ع اِ) نرخ . ج ، اسعار. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)(آنندراج ). نرخ هر شیئی که فروخته میشود. (غیاث ).
-
نرخ گذاشتن
لغتنامه دهخدا
نرخ گذاشتن . [ ن ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نرخ نهادن . اسعار. تسعیر. (یادداشت مؤلف ).- نرخ گذاشتن روی چیزی و متاعی ؛ تقویم کردن . قیمت کردن .
-
مسعر
لغتنامه دهخدا
مسعر.[ م ُ ع ِ ] (ع ص ) برانگیزنده ٔ حرب و آتش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به اسعار شود. || تعیین کننده ٔ نرخ و سعر. (از اقرب الموارد).
-
exchanges
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مبادلات، تبادل، بورس، مبادله، تعویض، معاوضه، عوض، اسعار، صرافی، تسعیر، ردو بدل کننده، ردوبدل ارز، صرافخانه، جای معاملات ارزی و سهامی، عوض کردن، مبادله کردن، تسعیر یافتن
-
exchange
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تبادل، بورس، مبادله، تعویض، معاوضه، عوض، اسعار، صرافی، تسعیر، ردو بدل کننده، ردوبدل ارز، صرافخانه، جای معاملات ارزی و سهامی، عوض کردن، مبادله کردن، تسعیر یافتن
-
نرخ نهادن
لغتنامه دهخدا
نرخ نهادن . [ ن ِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) معین کردن حکومت قیمت و بهای چیزی را. (ناظم الاطباء). تسعیر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). اسعار. تقویم : خاشاک و خار قیمت دُرّ و گهر گرفت آنجا که تیغ غمزه ٔ او نرخ جان نهاد.ثنائی (از آنندراج ).