کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسطوانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسطوانه
/'ostovāne/
معنی
= استوانه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسطوانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اسطوانَة، معرب، مٲخوذ از فارسی: استوانه و استون، جمع: ٲساطین] 'ostovāne = استوانه
-
واژههای مشابه
-
اسطوانة
لغتنامه دهخدا
اسطوانة. [ اُ طُ ن َ ] (اِخ ) قیساریة. قیصریة. (کازیمیرسکی ). || رواق . مدرس زِنون آتنی . رجوع به زِنون شود.- اهل اسطوانة ؛ رِواقیون . (دزی ج 1 ص 22). رِواقیان .رجوع به رِواقیان شود.
-
اسطوانة
لغتنامه دهخدا
اسطوانة. [ اُ طُ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب اُستون . ستون . (مهذب الاسماء) (خلاص ) (منتهی الارب ). ساریه . رکن . ج ، اساطین ، اسطوانات . || قوائم ستور. || نره . (منتهی الارب ). || شریان . (بحر الجواهر). || اسطوانة، هو شکل یحیط به دائرتان متوازیتان من طرف...
-
اسطوانة
دیکشنری عربی به فارسی
استوانه
-
واژههای همآوا
-
استوانه
واژگان مترادف و متضاد
۱. ستون، عماد ۲. سیلندر
-
استوانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (ریاضی) 'ostovāne هر جسم ستونمانند که در دو سر آن دو دایرۀ موازی یکدیگر قرار دارد.
-
استوانه
فرهنگ فارسی معین
(اُ تُ نِ) [ په . ] (اِ.) 1 - ستون . 2 - جسمی که در دو سر آن دو دایره موازی یکدیگر باشند.
-
استوانه
لغتنامه دهخدا
استوانه . [ اُ ت ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) جسمی است گرد، بن او و سر او دو دائره باشد یکدیگر را موازی . (التفهیم ص 26). رجوع به اسطوانه شود.
-
جستوجو در متن
-
اساطین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع اُسطُوانَه] [قدیمی] 'asātin = اسطوانه
-
رواقیون
لغتنامه دهخدا
رواقیون . [ رِ قی یو ] (اِخ ) ج ِ رواقی . رواقیین . رواقیان . اهل اسطوانه . رجوع به رواقیان و رواقیین و اهل اسطوانه ذیل ماده ٔ اسطوانه شود.
-
رواقیین
لغتنامه دهخدا
رواقیین . [ رِ قی یی ] (اِخ ) ج ِ رواقی . رواقیان . رواقیون . اهل اسطوانه . رجوع به رواقیان و رواقیون و اهل اسطوانه ذیل ماده ٔ اسطوانه شود.
-
استوانه
دیکشنری فارسی به عربی
اسطوانة , حادلة , عمود , مدفع