کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسرافیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اسرافیل
/'esrāfil/
معنی
در ادیان سامی، فرشتۀ موکل بر باد که در روز رستاخیز در صور خود میدمد تا مردگان زنده شوند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسرافیل
فرهنگ نامها
(تلفظ: esrāfil) (عبری) درخشیدن مانند آتش ؛ (در ادیان) به باور مسلمانان و پیروان دیگر ادیان سامی ، یکی از فرشتگان مقرب خداوند است که در روز قیامت با دمیدن در شیپور خود مردگان را زنده میکند.
-
اسرافیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عبری] 'esrāfil در ادیان سامی، فرشتۀ موکل بر باد که در روز رستاخیز در صور خود میدمد تا مردگان زنده شوند.
-
اسرافیل
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] ( اِ.) فرشتة صور، فرشته مأمور دمیدن صور و برانگیختن مردگان در روز ر ستاخیز.
-
اسرافیل
لغتنامه دهخدا
اسرافیل . [ اِ ] (اِخ ) اسرافین . فرشته ٔ صور. (السامی ). فریشته ٔ صور. ملک بعث . صاحب صور. خداوند صور. (زمخشری ) (مهذب الاسماء). یکی از فرشتگان مقرب مأمور دمیدن روح به اجسام و نفخ صور در روز رستاخیز، او قبل از همه ٔ فرشتگان به آدم سجده کرد. (قاموس ...
-
اسرافیل
لغتنامه دهخدا
اسرافیل . [ اِ ] (اِخ ) جامی در نفحات الانس آرد: حضرت اسرافیل از قدیمان است و شیخ الاسلام گفته که وی از پیران ذوالنون مصری است . از مغرب بوده و بمصر رسیده بود. وی را سخنان بسیار است در زهد و توکل و معاملات نیکو. شیخ الاسلام گفت فتح شنجرف بمصر شد از ش...
-
واژههای مشابه
-
صور اسرافیل
لغتنامه دهخدا
صور اسرافیل . [ رِ اِ ] (اِخ ) میرزا جهانگیرخان شیرازی فرزند آقا رجبعلی . مدیر روزنامه ٔ صور اسرافیل که بخاطر نام روزنامه اش به صور اسرافیل ملقب گردید. ملک زاده ترجمه ٔ او را چنین آورده است : وی در سنه ٔ 1292 هَ . ق . در شهر شیراز متولد شد. خانواده ٔ...
-
صور اسرافیل
لغتنامه دهخدا
صور اسرافیل . [ رِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شاخی که اسرافیل در وی دمد. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ).آنچه اسرافیل در آن دمد. (مهذب الاسماء). آنچه اسرافیل روز محشر خواهد دمید یک بار جهت میرانیدن و بار دیگر برای زنده کردن و میان هر دو نفخه چ...
-
صور اسرافیل
لهجه و گویش تهرانی
شیپور روز قیامت
-
شیپور اسرافیل
واژهنامه آزاد
صور اسرافیل.
-
جستوجو در متن
-
اسرافین
لغتنامه دهخدا
اسرافین . [ اِ] (اِخ ) اسرافیل نام فرشته . رجوع به اسرافیل شود.
-
سرافیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ اسرافیل] [قدیمی] serāfil = اسرافیل
-
seraphim
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرافیم، اسرافیل، سراف، فرشتگان سرافین
-
seraphs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرفس ها، اسرافیل، سراف، فرشتگان سرافین